2777
2789
عنوان

شاید واقعا من وجود ندارم …

327 بازدید | 40 پست

گاهی با خودم فکر می‌کنم شبیه یه روح سرگردونم…

نه جایی برام هست، نه نگاهی دنبالمه، نه دلی که حس کنه وجود دارم.

خستگی برام فقط یه احساس ساده نیست،

یه لایه‌ست که دور تا دور وجودمو گرفته،

یه سکوتِ سنگین که تموم روزهای زندگیمو بلعیده.


هیچ‌کس نمی‌بینه‌م، هیچ‌کس نمی‌شنوه‌م…

انگار نامرئی‌ام، بی‌اثر، بی‌صدا.

صداهام توی دل خودم خفه می‌شن، قبل از اینکه حتی برسن به گوش کسی.

گاهی حتی به نوشتن این دردها هم شک می‌کنم؛

شاید هیچ‌جا، هیچ‌کس، واقعاً قرار نیست بفهمه توی من چه خبره.


مدت‌هاست که مرگ برام فقط یه فکر نیست… یه آرزو شده.

یه راه برای تموم شدن این درد بی‌نام، این غم بی‌دلیل، این دلتنگی بی‌انتها.

استرسم مثل یه سایه همیشه همراهمه،

و یه بغض مداوم، گوشه‌ی گلوم نشسته، سنگین، خفه‌کننده.


همه‌ی اینا توی منه…

بی‌صدا، بی‌رنگ، بی‌اهمیت برای دنیا.

گاهی به این فکر می‌کنم که یه روز خودم تمومش می‌کنم…

کاش قبل از اون، خدا خودش نجاتم بده.

انگار همه ی فکر و خیال ها توی یک چشم به هم زدن جمع بشن درون جسم واحدی که ازش هیچ راه فراری نیست‌.

یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون در گیر دردهای بدنی یا ناهنجاری هستید تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

اگه بخوای به اینا فکر کنی ، به این می‌رسی که این دنیا پوچ هست ، بهتره خودت سرگرم کنی ، زندگی فقط یه ...

واقعیتش دارم ب تموم شدن زندگی فکرمیکنم خیلیم زیاد بهش فکرمیکنم 

انگار همه ی فکر و خیال ها توی یک چشم به هم زدن جمع بشن درون جسم واحدی که ازش هیچ راه فراری نیست‌.
واقعیتش دارم ب تموم شدن زندگی فکرمیکنم خیلیم زیاد بهش فکرمیکنم

منم به این چیزا زیاد فکر میکنم ، شاید هر روز ، زندگی بنظر من فقط نیاز به امید و یه آرزو داره ، یه چیز که بخاطرش تلاش کنی ،بهتره گاهی یه زاویه دیگه به زندگی نگاه کنی

منم به این چیزا زیاد فکر میکنم ، شاید هر روز ، زندگی بنظر من فقط نیاز به امید و یه آرزو داره ، یه چی ...

کلا دیدگاهم این سمتی شدهخیلی سخته نغییزش

انگار همه ی فکر و خیال ها توی یک چشم به هم زدن جمع بشن درون جسم واحدی که ازش هیچ راه فراری نیست‌.
چرا به اینجا رسیدی ؟چی باعث شده

نمی‌دونم حس میکنم تو ی وضعیتیم ک چ تلاش کنم چ نکنم فقط شرایط بدترو بدتر میشه

حس خوبی ب اوضاع ندارم

ناامیدم فکر نمی‌کنم هیچ روز بهتزی بیاد 

انگار همه ی فکر و خیال ها توی یک چشم به هم زدن جمع بشن درون جسم واحدی که ازش هیچ راه فراری نیست‌.
سعی کن دوست پیدا کنیمعاشرت کنی

دوستای زیادی دارم

حالا خیلی زیادم نه ولی هستن

مشکل اینجاست ک فکرمیکنم  ارتباطمون بخاطر منه یعنی من باید پیام بدم تا کمرنگ نشم:)

انگار همه ی فکر و خیال ها توی یک چشم به هم زدن جمع بشن درون جسم واحدی که ازش هیچ راه فراری نیست‌.

کاشکی میشد بمیرم 

خیلی اروم‌توی خواب

همین امشب

انگار همه ی فکر و خیال ها توی یک چشم به هم زدن جمع بشن درون جسم واحدی که ازش هیچ راه فراری نیست‌.
بازم بگرد. تلاش کن ورزش کن نمیدونم هر چیزی که سرحالت میکنه

افسردگی شدید دارم

خیلی ساله

دارم‌جدیدا احساس میکنم واقعا بود و نبودم فرقی نداره شاید بهتر باشه نباشم 

چشمامو بسته بودم ی حالتی رو تجربه کردم بنظرم بعدازاون‌مرگ میتونه جذاب باشه 

ازاین دنیا خستم همینجاهم زیادیم

انگار همه ی فکر و خیال ها توی یک چشم به هم زدن جمع بشن درون جسم واحدی که ازش هیچ راه فراری نیست‌.
نمیدونم اینجور مواقع باید چیگار کردقبلا حس میکردم افسرده ام تنهام و ...ولی یه جایی گفتم اینا فقط شبی ...

نمی‌ذونم شرایط بنظرم خیلی بده اینم نمی‌دونم چرا فقط انگار وسط ی بدبختی بزرگم بدبخت نیستم ولی احساس بدبختی میکنم حس میکنم خانوادمم ازم خسته شدن حس میکنم مردنم بهترین‌راهه

انگار همه ی فکر و خیال ها توی یک چشم به هم زدن جمع بشن درون جسم واحدی که ازش هیچ راه فراری نیست‌.
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز