از نداری خانوادشون
من مدام خجالت زده میشم بابایه بیمار با پراید ۸۶ داغون خونه نداریم پول نداریم دل خوش نداریم دندونای بابام افتاده پول نداریم درست کنیم مادرم پنج صبح میره کارگری چهار بعد از ظهر میاد یه خواهر دانشجو که تو سوپر مارکت کار میکنه و یه خانواده شوهر بی نهایت پولدار و دو جاری پولدار و من فقیر اون وسط
شوهر خودت چی اونم وضعش خوبه؟
هیچ وقت خجالت نکشیدم
وقتی که دوستام با بهترین و آخرین مدل ماشین می اومدن دانشگاه من با یه موتور داغونه بشدت داغووووون می رفتم دانشگاه.موتورش ترمز نداشت.دوتا سیم داشت که با دست کنترلش میکرد.از دره خونه تا دانشگاه چند باری زنجیر موتورش ازش در می اومد.ولی هیچ وقت نه از پدرم خجالت کشیدم نه از بی پولیش.گاهی وقتا توی مسیر خم میشدم شونه هاشو می بوسیدم🥲
خودم خیلی کمکشون میکنم ولی بی فایدس
ببین بازم اگر شوهرت پولدار نبود چی؟ همسرت پولداره حداقل بعدم اعتماد بنفست رو به پول وابسته ندون یسری چیزا مهم ترن مثل شرافت انسانیت
منم تاحالا بهشون هیچی نگفتم همیشه هم ممنونشون بودم همیشه از خواسته هام زدم که شرمندگی نو نبینم ولی عاقبت شدم یه آدم بی اعتماد بنفس با کلی آرزو هنوزم بی منت کمک میکنم ولی واقعا جلو خانواده شوهرم خجالت میکشیدم ولی هنوز اجازه ندادم کسی به خانوادم توهین کنه تو دلم خجالت زدم ولی تو ظاهر محکم میرم تو جمعشون
بحث پذیرش خودم نبایست مشکلم اینه ماجرا اینقد بدبختیم چرا حسرت یه سقف بالاسرمونو باید داشته باشیم شاید خنده دار باشه ولی من آرزوم اینه یه خونه داشته باشیم صبح ببینم بابام رفته سرکار بو غذا مادرم پیچیده حداقل وضعمون معمولیه ولی میدونم به گور میبرم
