چقدر دختره ل ا ش ی بوده که اومده تو زندگی یه مرد مسن زن وبچه دار وداماد دار.... بلانسبت خانمای گل تا ...
من جلو چشم دیدم دختره برا بابام دلبری میکرد، بابام مدیر یک خیره بود دختره مسئول کامپیوترا بود یک روز رفتم دیدم همچین با عشوه میگه آقااای فلانی اعصابم بهم ریخت کلی با اخم بهش نگاه کردم، ازون روز دلم خیلی چرکی شد تا اینکه ی روز خاهرم میگف بوی عطر اون دختره تو ماشین بابا میومده گفتم قضاوت نکن شاید میخاسته برسونش ولی ته دلم نااروم بود.دختره خادم حرمم بود خیر سرش
وای خدا الهی دور مادر پدرم بگردم😢اگه این اتفاق واسه یکیشون بیفته من دق میکنم البته قبل دق کردن اون زنیکه یا مرتیکه رو میکشم😢😢😢
از یه متخصص ارتوپد سوال شد چطوری خدا رو شناختی؟گفت: کنار دریا، مرغابی را دیدم که پایش شکسته بود.اومد پایش را داخل گل های رس مالید بعد به پشت خوابید،پایش را سمت نور خورشید گرفت تا خشک شد.اینطوری پای خود را گچ گرفت!فهمیدم خدایی هست که به او آموزش داده...به خودت نگاه کنی خداشناس میشوی...مغرور نشوید!وقتی پرنده ای زنده است مورچه را میخورد،وقتی میمیرد مورچه او را میخورد.شرایط به مرور زمان تغییر میکند،هیچوقت کسی را تحقیر نکنید.شاید امروز قدرتمند باشید اما زمان از شما قدرتمندتر است.یک درخت، هزاران چوب کبریت را میسازد اما وقتی زمانش برسد یک چوب کبریت میتواند هزاران درخت را بسوزاند!پس خوب باشیم و خوبی کنیم...🙏🏻🌸باردار نیستم دوستان😎💜