دستم خورد رو تماس تصویری اینستا با سرگروه پسرمون که خیلی ازمن بزرگتر بود...
شانس اوردم همه جا تاریک بود قیافه من ندید
من خدا شاهده تا دو روز شکم رَوِش داشتم از شوک
اخرشم بهم گفت من دیدم این وقت شب داری بهم زنگ میزنی جواب دادم دیدم هیچی جز تاریکی مشخص نیست...
دو دقیقه تقریبا طول کشید تا قطع بشه...
🤣🤣🤣
با دوستم داشتم حرف میزدم
اون روز خیلی روز باحالی بود
بعد ی پسره رو دوست داشت هر روز از جلوی مغازشون رد میشد
خلاصه ما درمورد اون مرتیکه احمق داشتیم صحبت میکردیم تا اینکه رفت تو مغازه که هندزفری بخره
انقدر مسخره بازی دراوردم پشت گوشی که حواسش پرت شد و ناگهان پرسید آقا ببخشید این هندزفری ۳۹ تومنیه چند؟
من ترکیدم از خنده اونم صدای نفسش میومد هیچیم نخرید اومد بیرون میگفت کووفت دردددد میخندید🤣🤣🤣🤣🤣
من خیلی سوتی میدم وحشتناک ترینش ۱۲ سال پیش رفتیم حلقه ازدواج بخریم من و شوهرم با مادر شوهرم انقدر هم خجالتی بودم اصلا تو خودم نبودم شوهرم یه انگشتر نشونم داد شیشه ویترین برجسته طور بود رفتم جلو نگاه کنم با سر رفتم تو شیشه از خجالت آب شدم هنوزم شوهرم یادشه خخخ
وایی دم همتون گرم خیلی وقت بود اینطور تاپیک ندیده بودم کلی خندیدم😂😂😂
خیلی ابروم رفت
بعدها تو همون کلاس رو مانتوم رنگ گواش قرمز ریخته بود ی قطره کوچیک نفهمیده بودم
ی دختره احمق عوضی که همیشه با من بد بود بلند داد زد با خنده بچهههه هااا مانتو فلانی خونی شده کل پسرا چرخیدن به سمتم
منم با لرزش تمام رفتم تو دستشویی و هیچیییی نبود و فهمیدم گواش بوده
یدونه از اون پسرا که مسخرم کرده بود اومد بیرون و گفت چی شد گفتم هیچی رنگ گواش بود
مگه باورشون میشد؟؟؟؟🤣
ولی هیچوقت حلالشون نمیکنم
