موقع ناهار شد و ما داشتیم پاستور بازی میکردیم زن داییم بهش گفت بیا سالاد درست کن خواهرم بنده خدا گفت من درست میکنم اینا دارن بازی میکنن
سالاد و وسایل ناهار و همه چیزو خواهرم آماده کرد
موقع سفره پهن کردن هم رفته بود توی حیاط بعد موقع جمع کردن هم رفته بود پیش داداشم
بازم سر ظهر آب فشارش کم شد و باید میرفتیم تو حیاط بشوریم