بچتم بردار برو
اما من پراز تروما شدم هرروز آرزو مرگ میکنم با مامانم ذره ذره گریه میکنیم
همیشه دلم از زندگی پره زود بزرگ شدم
مامانم جلو چشم برای این مرد صدشو گذاشت اما اون همیشه غلط خودشو کرد پدرمو دوست ندارم و این خیلی برام گرون تموم شده
منم پارسال همین موقع از تغییر رفتارش فهمیدم داره خیانت میکنه و دستشو رو کردم ولی همچنان داره ادامه میده البته خیلی زیرکانه منم مجبورم با سه تا بچه کوچیک بسوزم و بسازم کار شب و روزم گریه شده خیلی خستم خیلی خسته
الهی عزیزم ،من خودم همیشه چیزایی حس میکردم ولی از ترس زندگیم هیچ وقت پیشو نمیگرفتم
شوهر من خیلی خانواده دوست ،از همه لحاظی ااویتش منو بچشیم ،نمیدونم دنبال چی میگرده که میره سراغ اینکارا اصلا نمیدونم ،گاهی وقتا حس میکنم بیماره چون خودشم بعدش عذاب وجدان میگیره
عزیزدلم میفهممت . ولی اگه یکبار بوده شاید تو حالت عادی نبوده شاید با چارتا دردودل خام شده . ببین من اصلن نمیخام توجیهش کنم اصلن حق اینکارو نداشته ولی ی مادر همیشه میسوزه پای بچه . اگه نمیتونی ببخشی برو عزیزم نمون ولی اگه میخای بمونی ببخش بخاطر روح خودت بخاطر بچت ک عشق ببینه یاد بگیره
میدونی شده حتی آرزو مرگشو میکنم
کسی که زنشو دوست نداره خیانت میکنه و جلو چشمم به مامانم توهین میکنه
مامانم بخاطر ما موند اما با موندنش بدتر شد
جوری شد که با مامانم باهم مچشو میگرفتیم باورت میشه مامانم خیلی خوشکله و هیچی کم نداره و بابام قیافه ای نداره حالا زنی که باهاش ریخته بود روهم انگار گشنه ها سومالی بود
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
12 ثانیه پیش
12 ثانیه پیش
13 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
