من از اولش ك رفتم عروسشون شدم
هميشه ب مامانم ميگفتم: چرا همه پدر شوهراشون دوست دارن ولي من ازش خوشم نمياد!!!
بعدها فهميدم كه احساس ها دو طرفست
من با مادرشوهرم خيلي خوبم ولي پدرشوهرم نه
مثلا اون ب قول خودش عروس سن پايين دوست داشت
من ك عروسش شدم، ٢٤ سالم بوده
بارها گفته دختر ٢٤-٢٥ ساله ك شوهر نكرده حتما ي ايرادي داره!!!!!!
حالا من تو فاميل خودم زود ازدواج كرده بودم
از من بزرگترراش مجرد بودن، خيلي بدم ميومد از خودش و حرفش
جاريم ١٦ سالش بود خود پدرشوهرم انتخاب كرد
باهاش علي رغم اذيتهايي ك كرده، خيلي خوبه
بعضي شخصيتها جذب هم نميشن
من و پدرشوهرم جز اون دو دسته ايم
بره گم شه، مهم نيست