یاد مهمونی خودم افتادم. خانواده همسرم اومدن . هم ناهار هم شام.
موقع ناهار دختر خاله شوهرم که 20 سالشه سر سفره بلند گفت فکر کردم غذا جوجه کباب میدین آخه سیزده به در بدون جوجه کباب نمیشه
منم فقط خندیدم.
برای شام میخواستم آش بپزم. به شوهرم یواشکی گفتم میخوای بری مرغ بخری جوجه درست کنیم؟ شوهرم گفت نه بابا صداشو در نیار
و اینگونه بود که شام آش خوردیم. موقع خوردن آش هم چندین بار تمام خانواده ی همسرم بجز مادر شوهرم گفتن ما اهل آش نیستیم . ما اصلا آش دوست نداریم و نمیخوریم ولی آش شما خوشمزه بود یه کاسه خوردیم.