سلام وقت بخیر من دختر ی ۱۴ سال و خورده ای دارم که لاغره و کلا ۴۵ کیلوعه بعد کلا اندازه کف دست سینه داره من باهاش امروز بحث میکردم که تو خونه لباس زیر بپوش اونم میگفت الان تو خونه تو هوای گرم کی لباس زیر میپوشه گرمه باهاش بحث کردم اونم ناراحت شد البته بیرون بره نیم تنه کاپ دار میپوشه ولی تو خونه نمیپوشه میگه هوا گرمه منم گفتم بخاطر رشد باید بپوشی اونم ناراحت شد گفت دوستام همشون تو خونه راحتن بزرگتر از من بدنشون ولی نمیپوشن خواستم ببینم حق با منه یا اون تو خونه هم پسر ندارم دخترم تک فرزنده
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
حیا به چه قیمتی؟به قیمت درد و مرض گرفتن دخترش؟ چهارتا مطلب علمی دنبال کن لاقل بدونی همین سوتین هرچقد ...
میدونی ادم از کجا میسوزه؟ از اونجایی که همین شماهایی که ادعای ازادی بیان دارید تا یه نظر مخالف میشنوید اینجوری جبهه میگیرید و هزارتا حرف بار طرف مقابلتون میکنید. به نظرم اول برو این یه موردو یاد بگیر بعد درمورد مضرات علمی سوتین بستن بخون.
هه جالبه سایت تبادل نظرم هس😂
باز باران با ترانه با گوهر های فراوان. می خورد بر بام خانه یادم آرد روز باران گردش یک روز دیرین خوب و شیرین توی جنگل های گیلان کودکی ده ساله بودم نرم و نازک چست و چابک با دو پای کودکانه می دویدم همچو آهو می پریدم از سر جو دور میگشتم ز خانه می شنیدم از پرنده از لب باد وزنده داستان های نهانی راز های زندگانی برق چون شمشیر بران پاره میکرد ابر ها را تندر دیوانه غران مشت میزد ابر ها را جنگل از باد گریزان چرخ ها میزد چو دریا دانه های گرد باران پهن میگشتند هرجا بس گوارا بود باران به چه زیبا بود باران می شنیدم اندر این گوهر فشانی رازهای جاودانی بشنو از من کودک من پیش چشم مرد فردا زندگانی خواه تیره خواه روشن هست زیبا هست زیبا هست زیبا
اصلا من نظرم اشتباه. اول اینکه با اسی بودم نه با ایشون. بعدم مگه سایت تبادل نظر نیست؟؟؟ طرف خودش تاپیک زده سوال کرده. تازشم فحشش که ندادم که اینجوری حرف بارم کرده که اره تو منحرفی و فلان. میتونست مودبانه بگه با نظرتون مخالفم
باز باران با ترانه با گوهر های فراوان. می خورد بر بام خانه یادم آرد روز باران گردش یک روز دیرین خوب و شیرین توی جنگل های گیلان کودکی ده ساله بودم نرم و نازک چست و چابک با دو پای کودکانه می دویدم همچو آهو می پریدم از سر جو دور میگشتم ز خانه می شنیدم از پرنده از لب باد وزنده داستان های نهانی راز های زندگانی برق چون شمشیر بران پاره میکرد ابر ها را تندر دیوانه غران مشت میزد ابر ها را جنگل از باد گریزان چرخ ها میزد چو دریا دانه های گرد باران پهن میگشتند هرجا بس گوارا بود باران به چه زیبا بود باران می شنیدم اندر این گوهر فشانی رازهای جاودانی بشنو از من کودک من پیش چشم مرد فردا زندگانی خواه تیره خواه روشن هست زیبا هست زیبا هست زیبا
میدونی ادم از کجا میسوزه؟ از اونجایی که همین شماهایی که ادعای ازادی بیان دارید تا یه نظر مخالف میشنو ...
از کجای حرفام ب این نتیجه رسیدی من ادعای ازادی بیان دارم؟نظرمو ارائه دادم حرف بدی نزدم ک داری میگی هزارتار حرف بار طرف مقابل کردم.شماهاهم ی سری جملات رو حفط کردید هی به هرکی میرسید میگید تو ادعای ازادی بیان داری فلان بهمان بنظرم شما در همه زمینه ها بیشتر نیاز به مطالعه داری
از کجای حرفام ب این نتیجه رسیدی من ادعای ازادی بیان دارم؟نظرمو ارائه دادم حرف بدی نزدم ک داری میگی ه ...
نه اصلا حرف بارم نکردید فقط فرمودید ذهنت منحرفه و به چیزای مزخرف فکر میکنی خیلی مودبانه بود حقیقتا
باز باران با ترانه با گوهر های فراوان. می خورد بر بام خانه یادم آرد روز باران گردش یک روز دیرین خوب و شیرین توی جنگل های گیلان کودکی ده ساله بودم نرم و نازک چست و چابک با دو پای کودکانه می دویدم همچو آهو می پریدم از سر جو دور میگشتم ز خانه می شنیدم از پرنده از لب باد وزنده داستان های نهانی راز های زندگانی برق چون شمشیر بران پاره میکرد ابر ها را تندر دیوانه غران مشت میزد ابر ها را جنگل از باد گریزان چرخ ها میزد چو دریا دانه های گرد باران پهن میگشتند هرجا بس گوارا بود باران به چه زیبا بود باران می شنیدم اندر این گوهر فشانی رازهای جاودانی بشنو از من کودک من پیش چشم مرد فردا زندگانی خواه تیره خواه روشن هست زیبا هست زیبا هست زیبا
اصلا من نظرم اشتباه. اول اینکه با اسی بودم نه با ایشون. بعدم مگه سایت تبادل نظر نیست؟؟؟ طرف خودش تاپ ...
تو خودت مگه ادب رو رعایت کردی تازه حرف بدی هم نزده گفته برو سراغ علم حالا شما میخوای سمیلوایز افکت(که این موضوع چیز خیلی جدیدی هم نیست) نشون بدی بحثش فرق میکن
🌸وقتی بهت گفتم《باشه عزیزم.》 ببین چقدر احمقی که ازت نا امید شدم.
تو خودت مگه ادب رو رعایت کردی تازه حرف بدی هم نزده گفته برو سراغ علم حالا شما میخوای سمیلوایز افکت(ک ...
برو پستشو بخون نوشته ذهنت منحرفه. نوشته به چیزای مزخرف فک میکنی. این بی ادبی نیست؟ همین حرفو به خودش میزدم خوشش میومد؟
باز باران با ترانه با گوهر های فراوان. می خورد بر بام خانه یادم آرد روز باران گردش یک روز دیرین خوب و شیرین توی جنگل های گیلان کودکی ده ساله بودم نرم و نازک چست و چابک با دو پای کودکانه می دویدم همچو آهو می پریدم از سر جو دور میگشتم ز خانه می شنیدم از پرنده از لب باد وزنده داستان های نهانی راز های زندگانی برق چون شمشیر بران پاره میکرد ابر ها را تندر دیوانه غران مشت میزد ابر ها را جنگل از باد گریزان چرخ ها میزد چو دریا دانه های گرد باران پهن میگشتند هرجا بس گوارا بود باران به چه زیبا بود باران می شنیدم اندر این گوهر فشانی رازهای جاودانی بشنو از من کودک من پیش چشم مرد فردا زندگانی خواه تیره خواه روشن هست زیبا هست زیبا هست زیبا
برو پستشو بخون نوشته ذهنت منحرفه. نوشته به چیزای مزخرف فک میکنی. این بی ادبی نیست؟ همین حرفو به خودش ...
اونم که میگی اصن نمیدونم چیه
باز باران با ترانه با گوهر های فراوان. می خورد بر بام خانه یادم آرد روز باران گردش یک روز دیرین خوب و شیرین توی جنگل های گیلان کودکی ده ساله بودم نرم و نازک چست و چابک با دو پای کودکانه می دویدم همچو آهو می پریدم از سر جو دور میگشتم ز خانه می شنیدم از پرنده از لب باد وزنده داستان های نهانی راز های زندگانی برق چون شمشیر بران پاره میکرد ابر ها را تندر دیوانه غران مشت میزد ابر ها را جنگل از باد گریزان چرخ ها میزد چو دریا دانه های گرد باران پهن میگشتند هرجا بس گوارا بود باران به چه زیبا بود باران می شنیدم اندر این گوهر فشانی رازهای جاودانی بشنو از من کودک من پیش چشم مرد فردا زندگانی خواه تیره خواه روشن هست زیبا هست زیبا هست زیبا
من کاری به گوگل ندارم فقط اومدم نظرمو اونم بودون بی ادبی به کسی گفتم*
باز باران با ترانه با گوهر های فراوان. می خورد بر بام خانه یادم آرد روز باران گردش یک روز دیرین خوب و شیرین توی جنگل های گیلان کودکی ده ساله بودم نرم و نازک چست و چابک با دو پای کودکانه می دویدم همچو آهو می پریدم از سر جو دور میگشتم ز خانه می شنیدم از پرنده از لب باد وزنده داستان های نهانی راز های زندگانی برق چون شمشیر بران پاره میکرد ابر ها را تندر دیوانه غران مشت میزد ابر ها را جنگل از باد گریزان چرخ ها میزد چو دریا دانه های گرد باران پهن میگشتند هرجا بس گوارا بود باران به چه زیبا بود باران می شنیدم اندر این گوهر فشانی رازهای جاودانی بشنو از من کودک من پیش چشم مرد فردا زندگانی خواه تیره خواه روشن هست زیبا هست زیبا هست زیبا