دیشب مادرشوهرم شام دعوتمون کرده دایی شوهرم و خانوادش هم اونجا بودن،دختردایی شوهرم گفت محمدرضا(برادرشوهر کوچیکم)زن بگیر یه جاری برا زهرا (ینی من) بیار زهرا از تنهایی دربیادبعد خواهرشوهرم گفت نه ما هیچکدوممون لازم نداریم منظورش چی بوده؟
من با مادرشوهرم یه بحث خیلی کوچیکم داشتیم قبلش،با مادرشوهرم تلفنی صحبت میکردیم خواهرشوهرم از اونور هی میگفت مامان ولش کن ولش کن