خوش به حالشون..یعنی 1 شب خونشون خوابیدم 10 روزه مریضم و دکتر و ...به غلط کردن افتادم اون شب هم کل پنجره ها باز بود هم در تراس.. نصف شب تو خواب حس کردم استخوانم یخ زدن با کلی بدبختی و به سختی تونستم بدنمو تکون بدم از جام پاشم در تراسو ببندم. پنجره ها روم نشدو ترسیدم بیدارشن از اتاقشون.تا صبح لرزیدم و سرما رفت تو استخونم... صبح با سردرد شدید و بینی کیپ و بچه های سرماخوردم بیدار شدیم.. برگشتن به من میگن چرا در تراسو بستی؟؟؟ ما تا صبح عرق ریختیم نتونستیم بخوابیم!!!!! و باور نکردن سرماخوردم حالا اون هیچی شوهر خودم تو برف با عرق گیر میره .میگه من فقط وقتی سرما بخورم میفهمم که وای سرد بوده ها ... هنگم یکی بهم توضیح بده توروخدا