امروز برای بار اول گریه کرد پیشم

شناخت کامل داشتم 

بله اگه دوست دارین داستانش رو بگم طولانیه بگم؟

ما همسن هستیم ۱۶ سالمونه

از ۱۴ سالگی یک سال باهاش بودم 

 یک سالم یعنی ۱۵ سالگی کات شد تا الان ۱۶ سالمه

بگم بغل و بوس هم داشتیم

دو خوانواده خبر داشتن 

هم اون هم من پدر هامون هم 

من یک بار مادرشون رو‌ دیدم

ایشون پدر من را

ما ۳ ماه مجازی بودیم توی گروهی اومد پیوی گفت میشه مثل داداش و اجی‌حرف بزنیم گفتم باشه بعدش گفت بیا رل بزنیم که دوست شدیم گفت میخام بیبینمت گفتم مادرم نمیزاره گفت بده اجازه بگیرم ۲ روز التماس کرد تا مادرم کذاشت اما اجیم‌عصبی شد که نزار دردسر میشه اما گذاشت

دیگه قرار گذاشتیم حرف زدیم با رفیقش بود منو مادرم باهم رفیق و اون باهم همیشه هم میگفت اولین قرار خجالتی بودی

دیگه دیدن ما شد هر هفته یک بار جمعه ها سرکار نمیرفت میومد دیدنم با پرویی

دیگه میومد صحبت میکردیم 

همیشه چت میکردیم

ضهر سرکار که وقت ناهارش بود ۲ تا  ۳ونیم تلفنی حرف میزدیم بعضی وقت ها هم چت 

شب هم ۱۱ تا ۱۲ اینا چت میکردیم خیلی مهم بود براش غذا و خوابیدنم اما هیچ وقت گوش‌ندادم حرصش دادم لج‌میکردم اونم‌قهر میکرد جوابمو‌ نمیداد

دیگه تولد ها پول میداد 

همیشه ۳۰۰‌تومن هر هفته پول میداد ۲۰۰ کرایه ماشین تهران بود من کرج ۱۰۰‌تومن ها هم خوراکی یک بار نشد چیزی نخره زوری هم بوذ هالا هی بگو‌ نمیخام‌گوش نمیداد🤣🤣🤣🤣میگفت بزور سر این موضوع بحث داشتیم همیشه  

سر خوانوادش یک بار کات داشتیم همین گریه بود

پنهونی چت میکردیم مادرم‌نفهمه

یک بار پارک همین مارلیک بود زنگ‌ زد اصلااا گریه  میگفت حالم خرابه و اینا

شب هم یک بار هردو گریه میکردیم ایکاش الانم‌میومد

دیگه قرار هامون هی رفت عقب تر 

شد ۱ ماه و اخرشم مادرم گفت نمیزارم قبل خواستگاری دیدن داشته باشین

باورت میشه یک سال کامل یک بار من زنگ بهش نزدم

همیشه خرجم‌میکرد هرچی میخاستم

همیشه محبت میکرد کنارم بود

درکم میکرد

وقت میزاشت که هیچ‌کس رو‌نمیخاستم

دکتر بردن هاش دوبار منو‌دکتر برده دیده درد دارم 

نوار قلب دادم ۱۲۰ بوذ ظربان قلبم چقدر اونجا استرس داشت قلب درد کشید

امپول زده بودم گریه کرده بودم به پیر زنه اومد گفت نامزدتت خیلی میخادت هواست بهش باشه خیلی پشت  در نگرانت بود😭

دیگه سر امپوله ۳ تا اب هویج گرفت نشستیم خوردیم با اجیم حالم خوب شد تو راح هم دستمو گرفت رفتیم

[QUOTE=377901250]همیشه خرجم‌میکرد هرچی میخاستم همیشه محبت میکرد کنارم بود درکم میکرد وقت میزاشت که هیچ‌کس رو‌نمیخا ...[/QUOTE

هیچ‌وقت دستمو ول نمیکرد میگفت‌نباید دستمون ول شه

سردم میشد لباسش رو بهم میداد

مراقبم بود

دیگه اخرش زد سیم اخر

یک سال تمام اس میدادم بهش التماس هرچی فکرشو کنی

اخرین بارم اومد هرچی ازش پرسیدم چرا کات کردی فقط خندید سرد بود

اینقدر پیام دادم رو‌مخش بودم البته بگم اخیرا رابطه خواست ازم گفتم نه ذیگه بلاکم‌کرد البته بگم من بلاکش‌کردم دراوردمش دیدم بلاکم الان از همه جا بلاکم

دلم تنگه

واسه دستاش

بوسه هاش

سرمو بزارم روی شونه هاش

شوخی های خرکیش

قهر هاش

نگاهاش 

چیکار کنم نمیتونمم بگم بیاد ببینمش مادرم‌نمیزاره