دیشب رفته بودیم خونه دختر داداشه شوهرم
یعنی ببین خونه منفجر شده بود ۲ تا بچه داره یکی ۳ ساله یکی ۸ ماهه کلی مو خوراکی اسباب بازی تشک ها چرکولی شده لباس ها به گنجه آویزون شده بود تو اشپز خونه پر ظرف کثیف میگفت دیگه قابلمه ندارم غذا درست کنم مادرشوهرشم همونجا زیر اپن خوابیده بود کل مدتی ک ما اونجا بودیم همش خواب بود اشپز خونه خیلی خیلی بوی بدی میداد تو حیاط کلی کیسه مای بیبی یعنی پرررررر اتاقشون از حال بد تر بود انقدر از حموم بوی بدی میومد خدا میدونه بچه هاشو میبرد توی حموم و دستشور خونه میشست برای همین بوی بدی میداد گفتم پاشو کمکت کنم خونتو تمیز کن میگه ول کن حوصله ندارم همش سرش تو گوشیش بود بچش از بلندی افتاد دهنش پر خون شد از جاش پا نشد گفت خوب میشه همین به شوهرشم خیانت کرده بعد شوهرش براش وقت عمل گرفته بود بره پروتز کنه یه جاشو ای شانسسسسسس کجاییییییی