تو جمع خانواده مادری جمع میشیم بچه ها اداشو درمیارن همگی از خنده قِل میخورن، خدایی بزرگا نمیگنا بچه هاشون اداشو درمیارن منم خون به جیگرم میشه میام حرف بزنم بعض گلومو میگره راه حرف زدنم بسته میشه
مامانم چند باری از بچه خواهر و برادراش گله کرده که چرا با این بنده خدا اینطوری میکنید برادرشوهرم باشه چی میشه اونم مثل برادرمه از عمق وجودم نارحت میشم اون طور میگید میخندید
بابامم میدونم بخاطر احترام برادر خواهر مادرم حرفی نمیزنه
عموم اذیتی نداره هیچ فرقی با آدمای سالم نداره ساکت و معقول میشینه یه جایی فقط تو تکلم مشکل داره زبونش نمیچرخه بعضی چیا رو بگه دست راستش هم حس نداره،
چرا باید بهش بخندن مگه دست خودش بوده جیگرم کبابه براش،،، منو خیلی دوست داره منم خیلی دوسش دارم سرشو اصلاح میکنم ناخن هاشو میگیرم بعد حمام خشکش میکنم لباس هاشو میپوشونم عشق منه🥰