میخام برای همیشه با خانوادم قطع ارتباط کنم بیاید تعریف کنم چکار کردن باهام
داستان طولانیه تو چند پارت تعریف میکنم خیلی دلم پره از خانوادم
پدرم معتاده ۲۰ ساله هیچ کار کاسبی نداره انجام بده
ولی به خاطر ارث که بهش رسیده لنگ نبوده بگم محتاج مردم باشه
هر دفعه چیزی میفروشه یا میخوره یا مردم ازش کلاه برداری میکنن
به خاطر همین پدر من نتونستم به کسی که دوسش دارم برسم چون خانوادش منو نمیخاستن میگفتن پدرش معتاده از الان داره داریی هاشو میفروشه فردا پس فردا پولی نمونه براش وبال گردن ما میشه برای پسرمون درد سر ساز میشه
بر هر دری زدیم نشد که بهم برسیم 😔😔😔
منم بعد سه سال که نا امید شدم تصمیم به ازدواج گرفتم
چون میترسیدم از علاقه زیادی که به اون پسر دارم کاری کنم ابرو خودم خواهرم ببرم
الان چهار ساله با مردی کم محبت سرد دارم زندگی میکنم هیچ عشق علاقه ندارم بهش
فقط میگفم قسمت این بوده دارم زندگی میکنم هر چند در طول این چهار سال نشده چهار دقیقه عشقم فراموش کنم ولی باز به شوهرم وفا دار بودم کاری نکردم ابرو خودم خانوادم یا شوهرم بره
این جریانی که برای من پیش اومد دقیق سر خواهر اومد اونم به خاطر اعتیاد پدرم نتونست به کسی که دلش میخاد برسه
ازدواج کرد ولی طرف اینقدر سرکوفت پدرم بهش زد طلاق گرفت
الان ازدواج مجدد کرده ولی خوشبختانه پدر دامادمون معتاده
قضیه از این قراره پدرم چهار سال پیش یه خونه کوچیک داشت فروخت دقیقا موقعی که تازه من و خواهرم ازدواج کردیم
نصف خونه داد مقداری طلا خرید و ماشین برای زیر پاش
نصف دیگه داد به یارویی نزول خور ماهانه به پدرم پول میداد
