یه بار فیلم بازی کن مثلا رفتی بگو وای چقدر سردرد دارم و اینا .بعد با خنده شوخی بگو شرمنده من نمیخواستم بیام و اصلا حالم خوب نبود به مامان اینا میگم ما که دعوت نیستیم کجا بیایم ،ولی قبول نمیکنه میگه ما میریم شما هم باید بیاید .
یه جوری غیر مستقیم باید بفهمن که شما هم نمیخواید برید ولی نمی‌تونید.
والا درست دعوتم کردن
خودتو توی سختی ننداز
بالاخره بزرگترا دعوت میکنن
مگه بچه ها باید مدام توفکر پس دادنه باشن
ما خودمون به واسطه پدر یا پدرشوهر خیلی حاها میریم
خوب اونام میان خونه پدر یا پدرشوهر
خونه خونه است دیگه چه فرقی داره
البته بنده سن شما رو نمیدونم ولی توشرایط شما بچه هم. اکه داشته باشی و...
خودتو درگیر نکنی بهتره
این سری میگم نمیام
نه که قضاوت کنم جلو جلو، دو بار پیش اومد این طوری، گفتم نمیام، خود مادرشوهرم رفته گفته خانم خودشو میگیره میگه نمیام، فکر کرده چه خبره باید جدا دعوتشون کنن، اما این سری دیگه کوتاه نمیام نمیرم هر چی میخواد بشه بشه، بعد ما دیوار به دیواریم، اینام یکسره میان میرن، یه فاصله نمیدن لااقل وسطش منم دعوت بکنم، بماند که مادرشوهرم بدش میاد، کلا میخواد کنترل همه چی دستش باشه
حتما رفتار اونا درسته ،تو روش بیارن که میاد میخوره و دعوت نمیکنه .آدم وقتی مهمونی میده دیگه انتظار دعوت نداره مخصوصا این دوره که اصلا جوونا وقت سرخاروندن ندارن .صبح تا شب باید کار کنن .
حالا اونا که دارن مهمونی میدن دونفرم کنارشون باشن چیزی میشه ،ازشون کم میشه واقعا .
ما تو خانوادمون اصلا نداریم یه همچین چیزی .
بزرگترها دعوت میکنن و کوچیکترها بتونن دعوت میکنن نتونن کسی اجبار نمیکنه.
اونها که نمیدونن شما به زور و اجبار مادرشوهرت ن میرید
فکر میکنن با میل خودتون رفتید و حتما بهتون هم خیلی خوش گذشته
یک دعوت بگیرید
اما در کل
نذارید اینجور روتون مسلط باشن
برای مهمونی هم یکی در میون بهونه بتراشید که برای دیگران هم ایجاد توقع نشه
واقعا عین حقیقت رو گفتین، بزرگترا دارن دعوت میکنن، منم فکر کردم مادرشوهرم جبران میکنه کافیه، بچه دارم، ۴۰ سالمه، اما من حاضرم مهمون هم کنم خوشمم میاد مهمون بیاد، اما اصلا شما بگو کی؟ اینا همیشه با همن، یا مادرشوهرم میره یا اونا میان، وسطاش مهمونی های رسمی تر هم ما رو به زور و اصرار میبره
استارتر تقصیر خودته که مثل بچه ها راه میفتی دنبال مادرشوهرت، من از اول جایی که دعوت نشم چاقو هم زیر گلوم بزارن نمی رم اینو هم شوهرم می دونه هم مادرشوهرم، تو هم اگه چند بار حتی دعوا هم افتاد پای حرفت بمونی عادت می کنن
من حتی خونه بابام یا مادرشوهرم بدون دعوت نمی رم
راست گفتید، من اصلا به اینش فکر نکردم که اونا نمیدونن من به زور میرم، بماند که اصلا سن هاشون خیلی بالاست، حرف ندارم، به زور حرفایی از در و دیوار و حرفای عمومی مجبورم بزنم وقت بگذره نگن خشک و نچسبه، اما هیچ وجه مشترکی نداریم، حالا حتما میگن چه میاد برای خودش میشینه میخوره میره، البته بخاطر اینکه اینم نگن کلی سعی میکنم کمک کنم، گرم بگیرم یا ظرف بشورم یا تو جمع شون در مورد چیزای کلی صحبت کنم منم نگن اومده بخوره بره، چیکار کنم آخه من ۴۰ ساله با زن های ۷۵، ۸۰ ساله چیکار دارم، چی بگم، غریبه هم هستم، اونا از خاطرات شون میگن یا حرفای خصوصی با هم دارن، من لنگ یه شامم مگه؟ بدتر از اون فکر کنن یه آدم سو استفاده گرم هستی، میری و مهمونی نمیدی
آره خونه مادرشوهرم نمیرم همین طوری، خونه ی بابامم خیلی خیلی دوره، یعنی در حد سالی یک بار میبینمشون، اما اینا که دعوت میکنن نرم دعوا میشه، کلی حرف پشت سرم درمیاد، اما خب با نظراتی که خانما گفتن دیگه تصمیم گرفتم به قیمت آبروم که پشت سرم حرف درمیاد و دعوا با مادرشوهر و هر داستانی که بشه نرم
ووقتی اینجوری سعی دارید که همه رو راضی نگه دارید بگو بخند می‌کنید به قول خودتون از در و دیوار صحبت می‌کنید و بعد هم کنارشون حتماً باید کار کنید از دست خودتون عدش عصبانی نمی‌شین؟! احساس بدی بهتون دست نمیده؟! باعث آزارتون نمی‌شه؟ اگه میشه که پس مسلماً این مهمونی برای شما یک سم هست
چرا خیلی هم میشه، الانم دارم تو دلمو میخورم، سم خالصه، اما دیگه میخوام شده ازم هر کی و هر طور دلخور بشه به زبون خوش یا ناخوش تمومش کنم، حتی قیافه های طلبکارانه ی دعوت کننده میاد جلوی چشمم که انگار به زور خیرات داده میاد جلوی چشمم سرم از درد میترکه
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
