مامانش هفته پیش به من تیکه انداخته منم ناراحتم
حالا یه مهمونی با دوستاش گرفتن به منم گفته بیام خونه دوستش ولی اصلا دلم نمیخواد برم
شوهرمم میگه بری بهتره منم گفتم بخاطر حرفاش ناراحتم از طرفیم بعید نیست برم اونجا دوباره بهم تیکه بندازه
شوهرمم باهام بحث میکنه که تو بخاطر یه حرف اگه دوری بندازی و این کارارو بکنی عاقبت خوبی نداره
خوبه منم با خانوادت اینکارو بکنم و...
منم بخاطر این حرفاش گفتم میام مهمونی
ولی انقدر ناراحت بودم و حالم بد بود و گریه میکردم شوهرم زنگ زد گفت به مادرش گفت بهار نمیاد و کار داریم و یه بهانه آورد
من واقعا حرفاش آزارم میده تیکه هاش اذیتم میکنه
منم یه آدمیم که یکی اینکارارو بکنه خیلی فاصله میگیرم ازش یعنی تا نیاد معذرت خواهی نکنه من فاصلمو حفظ میکنم اصلا درونم نسبت به اون آدم بی اعتمادی شکل میگیره و ناخودآگاه میبینمش احساس خطر میکنم
حالا شما بگین جای من بودین چکار میکردین