من خودم بچگيام از سریال تلویزیونی مثل سرنخ وفيلماي که اون دوره پخش می شدن وجنايي بودن خیلی می ترسیدم
ياازسريال پدرسالارازخانم شیخی خیلی می ترسیدم از امتحاناتم همينطور
"برای تو که می خوانی" همین الان خدایم را صدا کردمنمیدانم چه میخواهی...ولی الان برای توبرای رفع غمهايتبرای قلب زیبایتبرای آرزوهایتبرای کسب توفیقت برای دین و دنیایت برای آخر کارت به درگاهش دعا کردم...!و میدانم خدا داند...خدا از خواستهای تو خبر دارد...یقین دارم دعای من برای تو،دعای تو برای من ؛اثردارد"...
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
"برای تو که می خوانی" همین الان خدایم را صدا کردمنمیدانم چه میخواهی...ولی الان برای توبرای رفع غمهايتبرای قلب زیبایتبرای آرزوهایتبرای کسب توفیقت برای دین و دنیایت برای آخر کارت به درگاهش دعا کردم...!و میدانم خدا داند...خدا از خواستهای تو خبر دارد...یقین دارم دعای من برای تو،دعای تو برای من ؛اثردارد"...
بهتره بگم از چي نميترسيدم، سمندون، دزد عروسكها، سندباد،پينوكيو، چوبين، و مامانم ميگه سلطان و شبان نشون ميداد جيغ ميزدي ،بعدا تكرارشو ديدم ترسيدم باز، سربداران يه حال بدي بهم داد البته اونم اخيرا يه قسمتاييشوگذري ديدم
🇮🇷خوشا تماشای صبح فردا.خوشا بهارت شکوفه زارا.خوشا هر آنکس که دوست دارد .نفس کشیدن در این هوا را.خوشا سرودن به لحن باران.زعشق گفتن به گوش یاران.خوشا تبسم خوشا ترنم.به سایه سارت جان ایران.تو نام عشقی سلام عشقی.برای این دل تمامعشقی.تو دل ستانی تو دل نشینی.تو آسمانی ترین زمینی.خوشا ز نام و نشان گذشتن.به عشق تو از جهان گذشتن.یلان از هفت خوان گذشتن.به سان آرش زجان گذشتن.جان ایران جانان ایران🇮🇷
یه فیلم بود که میرفتن توی یه خونه قدیمی از ترس کچل میشدن! یادتونه؟😲😲😲😲
آره مایکل بود وحشتناک بود با اون ناظم کچلش
"برای تو که می خوانی" همین الان خدایم را صدا کردمنمیدانم چه میخواهی...ولی الان برای توبرای رفع غمهايتبرای قلب زیبایتبرای آرزوهایتبرای کسب توفیقت برای دین و دنیایت برای آخر کارت به درگاهش دعا کردم...!و میدانم خدا داند...خدا از خواستهای تو خبر دارد...یقین دارم دعای من برای تو،دعای تو برای من ؛اثردارد"...
یه فیلم بود که میرفتن توی یه خونه قدیمی از ترس کچل میشدن! یادتونه؟😲😲😲😲
نسخه سحر آمیز
کارشان تفکیک است : زن را از مرد، عقل را از بدن، انسانیت را از جامعه...//////////////////////// آلبر کامو / یادداشت ها: با مرگش شادی وصف ناپذیری شروع میشد اما عذاب همین است:«آنها بموقع نمی میرند.».