من خودم بچگيام از سریال تلویزیونی مثل سرنخ وفيلماي که اون دوره پخش می شدن وجنايي بودن خیلی می ترسیدم
ياازسريال پدرسالارازخانم شیخی خیلی می ترسیدم از امتحاناتم همينطور
"برای تو که می خوانی" همین الان خدایم را صدا کردمنمیدانم چه میخواهی...ولی الان برای توبرای رفع غمهايتبرای قلب زیبایتبرای آرزوهایتبرای کسب توفیقت برای دین و دنیایت برای آخر کارت به درگاهش دعا کردم...!و میدانم خدا داند...خدا از خواستهای تو خبر دارد...یقین دارم دعای من برای تو،دعای تو برای من ؛اثردارد"...
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
بهتره بگم از چي نميترسيدم، سمندون، دزد عروسكها، سندباد،پينوكيو، چوبين، و مامانم ميگه سلطان و شبان نش ...
تو تیتراژ سربداران یه عکس هست سوسن تسلیمی سر یه مغول رو که زدن گرفته تو دستش رو هوا. یعنی قشنگگگگ خودمو خراب میکردم میدیدم😐😐
کارشان تفکیک است : زن را از مرد، عقل را از بدن، انسانیت را از جامعه...//////////////////////// آلبر کامو / یادداشت ها: با مرگش شادی وصف ناپذیری شروع میشد اما عذاب همین است:«آنها بموقع نمی میرند.».
🇮🇷خوشا تماشای صبح فردا.خوشا بهارت شکوفه زارا.خوشا هر آنکس که دوست دارد .نفس کشیدن در این هوا را.خوشا سرودن به لحن باران.زعشق گفتن به گوش یاران.خوشا تبسم خوشا ترنم.به سایه سارت جان ایران.تو نام عشقی سلام عشقی.برای این دل تمامعشقی.تو دل ستانی تو دل نشینی.تو آسمانی ترین زمینی.خوشا ز نام و نشان گذشتن.به عشق تو از جهان گذشتن.یلان از هفت خوان گذشتن.به سان آرش زجان گذشتن.جان ایران جانان ایران🇮🇷
کارشان تفکیک است : زن را از مرد، عقل را از بدن، انسانیت را از جامعه...//////////////////////// آلبر کامو / یادداشت ها: با مرگش شادی وصف ناپذیری شروع میشد اما عذاب همین است:«آنها بموقع نمی میرند.».
یه عروسک بود تو توصیه های پزشکی با یه صدای کشدار میگف بچها سلامت باشیییییین
همون محله ی بهداشته که گفتم دیگه😁 محله ی سکته دادن بود بیشتر😂
کارشان تفکیک است : زن را از مرد، عقل را از بدن، انسانیت را از جامعه...//////////////////////// آلبر کامو / یادداشت ها: با مرگش شادی وصف ناپذیری شروع میشد اما عذاب همین است:«آنها بموقع نمی میرند.».
هيج وقتم نفهميدم چه چيز اموزنده اي داشت، از هاج زنبور عسلم احساس خفگي ميكردم مامانم ميرفت جايي من سر كوچه ميبودم تا مامانم بياد انگار بيداش كردم، خيلي ترساي الانم ريشه تو اون روزا داره،
🇮🇷خوشا تماشای صبح فردا.خوشا بهارت شکوفه زارا.خوشا هر آنکس که دوست دارد .نفس کشیدن در این هوا را.خوشا سرودن به لحن باران.زعشق گفتن به گوش یاران.خوشا تبسم خوشا ترنم.به سایه سارت جان ایران.تو نام عشقی سلام عشقی.برای این دل تمامعشقی.تو دل ستانی تو دل نشینی.تو آسمانی ترین زمینی.خوشا ز نام و نشان گذشتن.به عشق تو از جهان گذشتن.یلان از هفت خوان گذشتن.به سان آرش زجان گذشتن.جان ایران جانان ایران🇮🇷