من خودم بچگيام از سریال تلویزیونی مثل سرنخ وفيلماي که اون دوره پخش می شدن وجنايي بودن خیلی می ترسیدم
ياازسريال پدرسالارازخانم شیخی خیلی می ترسیدم از امتحاناتم همينطور
"برای تو که می خوانی" همین الان خدایم را صدا کردمنمیدانم چه میخواهی...ولی الان برای توبرای رفع غمهايتبرای قلب زیبایتبرای آرزوهایتبرای کسب توفیقت برای دین و دنیایت برای آخر کارت به درگاهش دعا کردم...!و میدانم خدا داند...خدا از خواستهای تو خبر دارد...یقین دارم دعای من برای تو،دعای تو برای من ؛اثردارد"...
من قلعه هزار اردك وقتي وارد قلعه ميشدن انگار منم باهاشون بودم جفت ميكردم
نانی و ایگور😂😂
کارشان تفکیک است : زن را از مرد، عقل را از بدن، انسانیت را از جامعه...//////////////////////// آلبر کامو / یادداشت ها: با مرگش شادی وصف ناپذیری شروع میشد اما عذاب همین است:«آنها بموقع نمی میرند.».
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
یه سریال بود خبرچین. دهه فجر میداد.از مرد ساواکیه میترسیدم
کارشان تفکیک است : زن را از مرد، عقل را از بدن، انسانیت را از جامعه...//////////////////////// آلبر کامو / یادداشت ها: با مرگش شادی وصف ناپذیری شروع میشد اما عذاب همین است:«آنها بموقع نمی میرند.».
دیدم اجاق خاموشه، کتریه چایی روشه، تا کبریت و کشیدم، دیگه هیچی ندیدم 😣😣😣😣 از اینم خیلی میترسیدم
آره آگهی های قديمم خیلی مارومي ترسوندن ماهم از ترس حتی به کبریت دست نمی زدیم
"برای تو که می خوانی" همین الان خدایم را صدا کردمنمیدانم چه میخواهی...ولی الان برای توبرای رفع غمهايتبرای قلب زیبایتبرای آرزوهایتبرای کسب توفیقت برای دین و دنیایت برای آخر کارت به درگاهش دعا کردم...!و میدانم خدا داند...خدا از خواستهای تو خبر دارد...یقین دارم دعای من برای تو،دعای تو برای من ؛اثردارد"...
کارشان تفکیک است : زن را از مرد، عقل را از بدن، انسانیت را از جامعه...//////////////////////// آلبر کامو / یادداشت ها: با مرگش شادی وصف ناپذیری شروع میشد اما عذاب همین است:«آنها بموقع نمی میرند.».
کارشان تفکیک است : زن را از مرد، عقل را از بدن، انسانیت را از جامعه...//////////////////////// آلبر کامو / یادداشت ها: با مرگش شادی وصف ناپذیری شروع میشد اما عذاب همین است:«آنها بموقع نمی میرند.».