خونه پدر نمیشه مستقل بود، به شخصه برادرها هم برام تصمیم میگرفتن، من یه رستوران تجربه نکردم، نه با خانواده نه با دوستام، اختیارم دست خانوادم بود، هرچند درس خوندم و شاغل شدم اما تحت نظر خانواده، از لحاظ اجتماعی هیچ استقلالی نداشتم، اما همه اینها رو با شوهرم تجربه کردم، رئیس و خانوم خونه خودم هستم، خودم تصمیم میگیرم چیکار کنم چیکار نکنم، شوهرم سختگیر نیس
من ک میرم سرکار حتی اگه ازدواج کنمآخه چطور ممکنه آدمی ک خودخواهه بعد ازدواج تغییر کنه
الان میگی وقتی تو شرایط قرار بگیری ترجیح میدی اولویت زندگیت باشه تا کار و .... دیگه وقتی بچه میاد وسط زندگیت از محور منیت درمیاد ،من قبل ازدواج فقط خودم بودم و خواسته های خودم ،اما الان از یه سری خواسته های خودم گذشتم که ناراضی هم نیستم ...بچه ها تمام وقت و زندگیت رو پر میکنن