اتفاقا بعضی وقتها جمع رو مخن
من با جاری هام رفتیم شمال
میگفتن تو چادر و ماشین بخوابم
ناهار و شام هم گوجه و سیب زمینی بخوریم
من گفتم اومدیم اینجا که غذای محلی بخوریم
هی میگفتن گرونه و نداریم و...
منم از اون به بعد تنها رفتم
هر چند همسرم همیشه سفر رو کوفتمون میکنه و دوست داره دسته جمعی باشه