الان روزهای سخت زندگیشه
صبر کن
الان وقت مناسبی نیست چون نداره
بذار وقتی وضعش بهتر شد بگو
خب الان نداره ببره شمارو
هروقت داشت بگو
دیگه اجازه نده بره یعنی چی خوش گذرونی اونم یه هفته
حق ندارن بعد متاهلی
واقعا حق دارن برن؟
بله واقعا الان ۵۰ توکارتم ندارم..چندروز پیش گفتم گفت چقد پیله ای هی می گی پول ..میدونی ادمی نییت پول نده یا خرج نکنه الانممیدونم دستس تنگه اما من دیگه صبر ندارم ونمیتونم درکش کنم اصلا باورش ندارم فقط بخاطر ذهنیتی که واسم درست کرد. ﾆ الانم خیاطی بددم میترسم شروع کنم نمیزاره
الان من دلم تفریح میخواد گشت وگدار میخواد بهشم میگممیگه باشه صبر کن فلان..چه فایده..بازم بگم جوابم ه مینه درکم نمیکنه یبار بگا باشه
عزیزممیدونم سختشه ادمی نیست دلش نشه یا خسیس باشه ..اما من نمیتونم درکش کنم کینه دارم..نمیدونم چرا دلم صاف نمیشه .. اونم اونجور که باید ددکم کنه نمیکنه ..کاش دیگا هیچوقت اینکارو نکنه چون براخمیشه ازچشمم میفته
میدونم ناراحتی و حق داری ولی این کینه و ناراحتی اول به خودت اسیب میزنه به خاطر خودت و بچه ات ببخش و ته دلت بگو به خاطر خدا به خاطر آرامش خودم و آرامش بچه ام بخشیدم گذشت کردم به خدا حالت خوب میشه
عزیزم خیلی بحث کردیم اینقد حرف بهم زد حرفاش یادم میا د بیشتر کینه میکنم.نپول میزاره میره ..خیلی سخت گرفتم ولی انگار لج کرده بود خیلی اذیت شدم ن بخاطر مسافرت بخاطر ارزشی ک بهم قایل نشد نتونستم کناربیام باکارش مخصوصا حرفاش .
آفرین به غیرتت ...به خودت افتخار کن ...
موقع شروع نترسیدی ؟
چطور شد به این نتیجه رسیدی که کاری که انتخاب کردی درسته ..
.خیلی از ما اینجا آویزون شوهرانمون هستیم .که به خاطر مسایل مالی هر طور دوست دارن با مارفتار میکنن..
فقط نمیدونیم چطور باید شروع کنیم .از کجا ؟
منم ازهمین اذیت شدم ن مسافرت رفتنش .حتی بهش گفتم با بچه ام میرم مجردی ولی برگشت گفت هرگوری میری برو حق نداری بچه ببری ..لج کردم حتیی حق و بهم نداد..الانم باهاش مثل سابق نیستم یعنی نمیتونم باشم اگه باشمم همش اداست ..به ادم حس بی ارزشی میدن حتی نمت ونم بگم دوسش دادم
باید بری مشاوره
اگر اینجوری ادامه بدی سرد میشی ازش مشکلتون حاد نیست
قابل بازسازیه
ببین اگر پدر خوبیه و همیچسر بدی نیست
ببخشش
نه چون اون ارزشش داره
چون تو با ارزش و بخشنده ای
یادت باشه که همه ما اشتباه میکنیم
و به همون اندازه بدرگاه خدا بخشیده میشیم که دیگران رو بخشیدیم
الان روزهای سخت زندگی همسرته
وقت خوبی برای مطرح کردن این موضوع نیست
الان بهش ببخش ببین توی روزهای خوشیش چه میکنه
همون موقع که نبود ، ایتانصبکردم ، چون همه خانواده م ایتا داشتن ، اتفاقی با یک مدرس آشنا شدم و دوره ش رو خریدم ، قسطی ، یک قسط رو قرض گرفتم از کسی و دادم ، گوشیم انقد خراب بود که میزدم توی شارژ فقط کار میکرد ، با همون وضع دوره رو میدیدم ، کم کم که دوره کامل شد شوهرم یه j5 داشت داد به من ، منم با دوستای همون دوره آشنا شدم و ادمینیشروع کردم ، گوشی دومم رو به بابام گفتم برام قسطی بگیر من از حقوقم قسطمیدم ، خدا خیرش بده گوشی برامخرید ، پول نگرفت ، الان گوشی بعدی رو انشاءالله خودم میخرم ، حقوقم درحدی هست که هرچی خواستم بخرم و حتی برم جایی نگم بهش پول بده ، خودش هم متوجه شده ، اوایل با کار کردنم مخالفت میکرد ، منم گفتم نمیتونم روی تو حسابکنم ، صبح پاشدم دیدم خونه زندگیم نیست و هیچی ندارم و ... نزنم توی سر خودم ، با خیال راحت برم دنبال تفریحم
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
