زندگیم داره بهم میخوره تورخدا بیاین

مثل زنداداش من نباش داداشمو از همه متنفر کرده با غیض به همه بچها نگاه میکنه اینو بدون بچه تا وقتی زیر چهارساله شیرینه برا همه انشالله بچه خودت بیاد محبتت شوهرت به بچه خودت هزار برابر میشه....تو برای رضای خدا دل اون بچه رو نشکن خدا برات جبران میکنه

منطقی ترین و عاقلانه ترین راهکار 

وای دقیقا شوهر من قبل از بچه دار شدن این بود 

جاریم که فکر می کرد دخترش واقعا پرنسس هست همه پول و خرج و تفریح و مواظبت دخترش باشند 

حتی وقتی بچه من به دنیا اومد این قدر اذیتم کرد از حسادت که چرا مثلا بچه ی دو ماهه این رو بغل کردید بچه ۹ ساله ی من دلش شکست .یا چرا شوهرت از وقتی بچه دار شده ما رو تحویل نمی گیره 

کثافت سمی 🤮😡😡

همین حرفشو به شوهرت میگفتی. بچه خود آدم یچیز دیگه است محاله مثل هم دوستشون داشته باشه

اولا 

خیلی بچه ای چون ۱۶ سالت نشده از شوهرت میترسی حب این عادیه کودک همسری حساب میشه 

و چون بچه ای از شوهرت میترسی نمیتونی جلوش وایسی 

من یه مدت این مشکلو داشتم 

تو دوران نامزدی تا می‌خواستیم بریم بیرون میدیدم شوهرم دو تا بچه خواهرشم با خودش اوورده قشنگ باهاش دعوا میکردم 

تا وقتیم که بریم برگردیم یه کلمه هم باهاش حرف نمیزدیم 

چندباری سر این قشنگ دعوامون شد 

چون برام خیلی مهم بود از این بشر نفهم نترسیدم سخت وایسادم جلوش 

الان آدم شده 

چقدر فهمیده چقدر قشنگ گفتی ولی حق داره سخته

بگو عیبی نداره منم زنگ میزنم شوهر تو بیاد بچمو ببره بیرون😐

خیلی داری شلوغش میکنی شما یه انسان عاقل و بالغ هستی نباید اینجوری رفتار کنی 

یه جورایی داری حرصی که از جاریت داری رو سر بچه خالی میکنی ولی بازم دودش تو چشم خودت میره و جاریت عین خیالش نیست

بچه ی کو چیک شیرینه  و دوست داشتنش طبیعیه  حالا یکی مثل شوهر شما بچه دوست تره 

بجای این واکنشهای بچه گانه سعی کن نقطه ضعف دست شوهرت ندی بجاش شما هم یه مدت روش شوهرت رو پیش بگیر به بچه محبت کن ،وقت استراحت شوهرت برو بچه رو بیار و باهاش بازی کن ،،غذای مورد علاقه ی شوهرت رو بپز سهم شوهرت رو نصف کن و نصفش رو بده برای بچه ی جاریت، گاهی وقتا شب بچه رو بیار بینتون بخوابون  شوهرت رو با بچه بذار خونه بگو دوست داشتم با هم بریم بیرون ولی چون فلانی اینجاست تو مراقبش باش من یکم با دوستام میرم بیرون   ،خلاصه رفتارهای شوهرت رو تکرار کن اینجوری چند تا اتفاق ممکنه بیفته اول نقطه ضعفی که دست شوهر و جاریت دادی از بین میره و جاریت نمیتونه اینجوری اذیتت کنه ،دوم به مرور شوهرت متوجه اشتباهش میشه و احتمالا خودش سعی میکنه متعادلتر رفتار کنه و سوم ممکنه جاریت احساس ترس کنه که دارید بچه رو ازش جدا میکنید و خودش مانع این وابستگی بشه بعدم که رفتار شوهرت درست شد کم کم بچه رو عادت بدید که کمتر پیشتون بمونه که اونم اسیب روحی نبینه

چون همه ی رفتار جاریت بخاطر اذیت شماست میخواد ثابت کنه که اون از طریق بچه تسلط بیشتری روی شوهر شما داره

نگران آینده هم نباش بچه ی خودت که بیاد صددرصد علاقه ی شوهرت به بچه ی جاریت کمتر میشه

شاید بچه شوهرته

وقتی ۱۵سالگی شوهر میکنین همین میشه

(برامم مهم نیست ک بریزین سرم فحش بدین)😀

متاسفم برات 

کم نیست این چیزا 

ب فرض محال که توهم مریض شما درست باشه الان باید بیای به این خانم که اینجوری حالش بده بگی بچه ی شوهرته. توروخدا از کارهای حرفها و جمله هاتون بترسید . خودتونم زندگی دارید عزیزدل دارید انقد راحت آتیش به جون آدما نندازید 

خودتم با شوهرت همراه شو،بچه رو‌ دوست داشته باش،بیشتر از مادرش،بعضی وقتا بگو این پسر منه و دخالت کن تو تربیت و رفتار مامانش،مثلا بگو حق نداری به پسر من نازکتر از گل بگی،یا بگو حق نداری لباس بد تن بچم کنی و.....،اونوقت ببین خود جاریت بچه شو تو هفتا سوراخ قایم میکنه😂

اگ دیدی فایده نداره برو یه دعا بگیر