خانما من امروز ناهار آبگوشت درست کردم اول برای دخترم نیلا که ۱۰ ماهشه تیلیت کردم یه کم بهش دادم شوهرم گیر داد چرا انقدر نون ریختی فقط ابشو بده نون مگه چی داره؟
من هیچی نگفتم مال دخترم گذاشتم کنار برای خودمون آماده کردم آوردم سر سفره برای شوهرم ریختم تو کاسه دیدم دخترم پوشکش باز شده لباساش خیسه نشستم لباسشو عوض کنم هی به شوهرم گفتم پاشو بخور یخ میکنه حواسش به گوشی بود دیگه انقدر دخترم برای پوشک جیغ زد اومد بالاسرش هی باهاش حرف زد تا آروم بشه بعد که تموم شد داشتم لباسش می‌پوشوندم شوهرم سر سفره نشسته بود گرفت بغلش گفت من می‌بندم بند لباسشو منم خواستم برای خودم بکشم که چشمم خورد به نیلا تا گفتم پاشو بگیر و دست دراز کردم نیلا پاشو کرد تو کاسه آبگوشت شوهرم چنان داد و بی‌دادی راه انداخت که نگو بچه رو زد زیر بغل رفت تو آشپزخونه فقط هی میگفت ماست منم گفتم ماست کجا بود؟ نداریم بگیر زیر آب داد زد آب بدتره رفت در یخچال باز کرد با دست زد زیر قفسه ها یخچال در یخچال کوبید تو دیوار بعد یه ذره آب زد به پای دخترم و گرفت بغلش بچه داشت گریه می‌کرد این میخواست زوری قاشق آبگوشت بکنه دهن بچه منم دست نیلا رو گرفتم و گفتم بدش من خودم میدم یهو بچه رو انداخت بغلم و زد زیر سینی غذا همه‌رو ریخت رو زمین بعدم رفت پایین خونه ننه‌اش درو باز کردم صداش کنم دیدم ننه‌اش داره میگه من گفتم بچه رو کشتن اینا شوهرمم گفت کشتن که کشتن من به شوهرم گفتم بیا ناهار بخور بعد برو ( آخه آرماتور بنده) گفت کوفت بخورم پدرشوهرم نیلا رو صدا زد بیا پایین بابا ننه‌اش هم از اونور داد زد بیار پایین بچه‌رو منم گفتم نمیارم مگه پیش غریبه‌اس یا من دشمنشم بعدم همونجور که شوهرم در رو من کوبید در کوبیدم... ۴۵ دقیقه‌اس شوهرم نشسته خونه مامانش و الان رفت سر کار بچم هم خوابیده طفلی پاش تو خواب هی می‌پره
