نمیدونم چرا این خاطره الان یادم افتاد ،کلا خواب رو از چشمام گرفت
چند وقت پیش مهمونی دادیم بعد خانواده کسی که دوسش دارم هم بودن، رفتم چایی ریختم چند دقیقه بعد یکی بلند داد زد این چایی ها اینقد یخه،بعد کل جمع ترکید از خنده🫢نگو از سماور که آبش یخ بود اشتباهی ریختم😐
بعد موقع جمع کردن سفره پام خرد به یه لیوان دلستر پریخ چپ شد رو زمین، منم اصلا به روی خودم نیاوردم که کسی متوجه نشه، بعد دیدم کراشم پشت سرم شروع کرد جمع کردنش، بعد گفتم دست نزن الان خودم جمعش میکنم😬😂
خیلی سوتی میدم جلوی اون، اه😖