یه داستان بگم از دوستم که شبیه کاجول هست.
ما همیشه میدونستم فرشته یه دختر بندری خوشگل هست، اما چون اهل فیلم هندی نیستیم نمیدونستیم شبیه کیه.
یه روز خدیجه به من زنگ زد که از طرف بسیج داریم میریم مشهد ، دو تا جا داریم تو و خواهرت هم بیایید. گفتم ما مسافرتیم. خلاصه خدیجه فرشته رو برد مشهد و یه نفر دیگه هم فاطمه رو با خودش آورد مشهد
این وسط کلی ماجرای جالب تو مشهد پیش میاد که حوصله ندارم بگم.
تو این سفر فرشته و فاطمه بسیجی نبودند و جای منو و خواهرم اومده بودند. فاطمه تو سفر با فرشته آشنا میشه
برادر فاطمه از کاجول خوشش می اومده، تا از مشهد برمیگردند به برادرش میگه یکی رو پیدا کردم شبیه کاجول هست. وقتی ما از مسافرت برگشتیم دیدیم فرشته با برادر فاطمه نامزد کرده،