قشششششنگ درک می کنم چی می گی .
انگار زندگی منو گفتی 
یه ویلایی اجاره کردیم پدرمون رو دراوردن 
شما ۱۵ نفره مال ما ۲۵ نفره می امدن !!! 
وای خداااااا 
چقدر جنگ داشتم با همسرم 
رب و هزار تا کوفت ونذررو.. خونه ما بودد
اخرس با جنگ و دعوا گفتم هر کس نذر داره بره خونه خودس اداکنه . وقتی جا نداربدچرا رو خونه مردم حساب می کنید . تمام زندگیم به گند کشیده میشد همسرمم از اونها بدترررر !!!!
واقعا دبگه جدی جدی رو ندادم اصلا و کم کم دست و پاشونووجمع کردن و گعتن خونه پسرمون نمی تونیم بریم ! 
گفتم تشریف بیارید ولی خبر بدید خدا روسکر همتون گوشی دارید !،
از روز قبل خبر بدبد و هرررر وقت من دعوت کردم تشریف بیارید پسرتون بدون اطلاع من شما رو خبر می کنه .
واای ..  یاد خودم افتادم واقعا درکت می کنم .