بچه ها شوهرم پیش خانواده اش بود برداشت گف میگن فلانیا باهم مشکل دارن ( برادرش و زنش ) مشکلشون چیه مادر شوهر من شروع کرده به هوووچی بازی
گفته اره حتما مادر بزرگ زنت اینارو گفته ( همینجور الکی اسم مادر بزرگ منومیاره چون مادر بزرگم میشه خاله ی جاریم )
خانواده منم زنگزدن گفتن چرا الکی حرف مارو میزنید شوهرم کلی با مادرش دعوا کرد که چرا الکی حرف مردمو میزنی
منم ازونموقع بی محلشون میکنم
اونا از ترس شوهرم توروم خوبن
اما پشت سرم چشم دیدن منو ندارن