من و دوتا داداشم و مادرم تو یک ساختمونیم
زن داداشم مدرسه دخترش که تموم شد گفت من یک هفته میرم شهرستان پیش پدر و مادرم ولی نگو با داداشم قهر کرده و رفته ولی ما از قهر و دعواشون بی خبر بودیم
دیروز داداشم گفت میرم دنبال زنم خونم یکم بهم ریختست نرسیدم تمیز کنم میری یک جارو بکشی
منم دیگه از صبح زود رفتم جارو و تی کشیدم
لباساشو اوردم ریختم تو ماشین
سینک پر از ظرف بود اونارو شستم
یعنی خونه رو کردم دسته گل