مرسی که خوندی و جواب دادی درنهایت
میدونی وقتی صپرتش چهرش یادم میاد دلم پر میکشه واسش.میخوام هرجور شده خودمو بهش برسونم
ولی وقتی سختیام توهینهایی ک بهم شد
چقد بهم انگ زدن ک این مریضه حتمایچیزیش هس ک عروسی نگرفتیم هیچی نخریدیم واسش هیچکاری نکردیم براش ولی دم نمیزنه
چقد بهم گفتن نازایی ١٣ساله اومدی بچت باید الان مدرسه میرفت سرکارمیرفت
باید کم کم فکرشوهردادنش میبودی
بهم میگفت بدبخت بچه بیار وگرنه شوهرت ازدستت میپره
میگفتن بچه بیار صاحب زندگیت بشه
بشینه رو خونه زندگیت
ولی حرف و شوخی و جدی صحبت کردن همه ی اون ادما فقط ی تیر میشد رو جنازه ی بی جونم
رو تنی که نای کشیدن نداشت باز اتیش میریختن
نمیتونستم بگم یا داد بزنم ک بابا این مرد این اقا پدرمنو دراورده هرزه س اشغاله من ازایندم میترسم از بچه دارشدن
از ب دنیااومدنش
ببین من حتی بهش میگفتم ک حسین وقتی بارداربشم تا ٩ماه اصلاپیشم نمیای تابچه دنیابیاد
بهش میگفتم میدونم چقدر سخته ها ولی این اجازه رو بهت نمیدم اونم میگف حالا کو بچه
ولی تو چتاش ب اون جند.ه گفته بود ک مریم میخواد باردارشه من باید روزی دوبار بیام پیشت مریم گفته نزدیکم نمیشی منم قبول کردم
تو باید جور مریمو بکشی خودتو واسه ٩ماه عملیات سخت اماده کن
وای خدایا باورم نمیشد
من فلج بودم بخدا قسم
ب جون خودم ک انقدر کشیدم کشیدم کشیدم ک جونی نمونده تو تنم قسم ک فلج بودم باهمه حرفاشون شوخیاشون قربون صدقه هاشون
شوهراشغال من نمیذاشت دو دیقه بغلش بخوابم میگف دستام خسته میشه کمرم درد میگیره
گردنم خشک میشه نمیتونم
ولی ی شب نه هزاران شب تاصب اون جند.ه رو بغل کرده بود و خوابیده بودن
من چجوری تاب اوردم
چجوری تاب بیارم
همه سوالای ذهنم اینه من چم بود من چمه من چیم کمه چیکارکردم ک رفت ندید منو.چی شد ک ولم کرد .چی بود ک گذاشت رفت منو
شباتنهابودم روزا تنهاتر
هرلحظه اززندگیمو صبوری کردم صبوری صبوری
خودم همیشه ب همه میگفتم حتی ب خودم ک درسته درخت صبر تلخه ولی میوه ش شیرینه
کی قراره میوه ی صبرمو بچینم
شک کردم ک اصلادرست بوده ک صبوری کزدم یا فقط خودمو گول زدم ک عاشقشم عشقمه زندگیمه
من هیچیش نبودم حتی پشماش
دعاکن برام از ته دلت ک خدابرام بخواد تابتونم انتقاممو بگیرم تابتونم رسواشون کنم
من هیچوقت دخترشاد نمیشم اون دختر کم سن و سال ک همیشه شاد بودو همه میخواستن ک پیششون باشم مجلسو گرم کنم دیگه مرده
لااقل میخوام ی دختر عاقل باشم
لااقل بدونه اینکه رنگ خوشی ببینم نمیرم
ی بار لذت زندگیو بچشم
من چقدررررررر بهش میگفتم ک همه میگن خدا وقتی ادمارو میخواد بفرسته رو زمین
قشنگ ترین و بهترین صحنه زندگیشونو نشونشون میده بعد میپرسه میخوای بری روی زمین یانه و اون ادم تصمیم میگیره ک بیاد یانه
بهش میگفتم حسین ببین تو تنهاچیزی بودی ک خدابهم نشونت داد و من گفتم میخوام بیام رو زمین من انقدر دوست دارم ک قلبمو بهت میدم اگه ی روز نیازت شه
من عتشقتم
ولی کو....
من خواب بودم
خواب خرگوشی خواب زمستونی
توروخدادعا کن واسه ارامشم
تنهتچیزی ک نیازدارم بهش ارامشه
میخوام تپش قلبم کم باشه عصبی نشم انقدر گریه کردم چشام میسوزه سرم داره منفجرمیشه
چشام سیاهی میره
دعاکن برام توروخدا
دعاکن