گاهی تصمیمم اینه که به خودم فقط فکرکنم نه اون خونه و حیاط و وسایلاش و ادماش و عمری ک پاش سوزوندم
ولی من اون روزامو زندگیمو دادم تا بگذره فقط.سخته بتونم تف کنم و همش بره بیرون از وجودم
تو تاپیکم تو جواب یکی از دوستان توضیح دادم ک من بخاطر استرسایی ک کشیدمو اضطرابی ک همیشه داشتم انقدر روم تاثیرگذاشته بود که کل بدنم بهم ریخته
ریزش موی شدید
اصلا کلمه شدید کمه واسش...کلدخونم پر شده بوداز موهام
روزی دوبار بعضی وقتا سه بار هم جارو میزدم روی فرش و مبل رو جارو دستی میکشیدم
کیسه جاروبرقیم همیشه پره موعه الانم هس...
رفته بهش گفته ک مریم موهاش میریزه فکرکنم سرطان داره
اون جند.ه هم گفته بود ک اگه خدابخواد سرطان بگیره و منوتوراحت شیم بعد شوهرعوضیم اشغال ب تمام معنا مثل خر خندیده بود و منو ب تمسخرگرفته بودن
میسوزم وقتی یادم میاد روزگارمو
من الان حتی لباس ندارم بپوشم
لباسای خواهرمو میپوشم
بهش میگم لباسامو ببر خونه پدرم همه مدارکمو برام ببر میگه درخونه قفله خودت بیا ببین چی میخوای ببر دیگه
اخه من چیکارکنم وقتی توخونواده هرکی یچی میگه
امروز صب میخواستم پاشم برم گوشوارمو بفروشم شکایت کنم تا بالاخره یکاری انجام داده باشم
بعدخواهرمو شوهرش گفتن صبر کن شاید ی اتفاقی افتاد یچیزی شد
چی میخواد بشه دقیقا؟؟؟خواهرم هیچوقت حاضر نمیشه ببینتش مادرم که فکرکنم روزی ده بار زنگ میزنه ب شوهرم
بهمومیگه عاقل باش برو خونت میگم مادر من من صدبار بیشترازش خیانت دیدم عوضیه اشغاله جند.ه بازه
مادرم میگه ایراد نداره ما که اولین باره ازش میبینیم میبخشیمش.اخه هیشکی نیس بگه تو مادری یا بلای جون من
تو ک طرف من نمیتونی باشی لااقل زخم نزن باجوابت
من از همه طرف درحال عذابم
نمیدونم کجاپناه ببرم ب کی کجا
که لااقل زخم نزنن ازاردیدم اذیتم نکنن لااقل
له شدم دیگه از روم رد نشن
نمیدونم چه خاکی توسرمدبریزم
ابروم رفته شرفم رفته
غرورمو شکسته
من جلوهمه شرمنده و سرشکسته ام
من داغون شدم
کاش فقط این روزها باسرعت نور برن و من ازاین منجلاب دربیام فقط