عزیز من اصلا شما متوجه حرف من نمیشید و نشدید
این محدودیت نیست برای همسر
این همسر خودش دوست ندارن رفیق بازی کنه و تو مجازی باشه چون می‌دونه این ها از زندگیش دورش میکنن
فراریه از رفیق بازی و هر چی که عقلش میگه ممکنه زندگیشو به خطر بندازه
محدودیت فرق داره با نخواستن
حالا مجردیش شاید به قول شما تجربه هم کرده باشه ولی تو زندگی متاهلی خودش نمی‌خواد که خطا کنه
همه رو به ی چشم نبینیم 🙏
همون طور
نمیشه گفت همه دخترها هم دوست پسر دارن و داشتن و الآنم هم با وجود شوهر دارن
چرااخه به هم میپرید
هرکسی نظرخودشو داره
نظراتتونوو من میخوام من لازم دارم طرز فکراتون ب کارم میاد.توروخدا یکم اروم باشین
از ی طرف سایت ارور میده از ی طرف شماها به هم میتوپین.
چ مخالف چ موافق...جفت نظرات برام قابل احترامه و میخوام بشنوم همه رو ببینم همه رو
من توی بد منجلابی گیرکردم.١۴ساله توشم و اگه نمیومدم نینی سایت و دلوجرات یسریارو نمیدیدم ک چطور باخیانت همسراشون مقابله میکنن هنوزم توی اون کثافت داشتم دستوپامیزدم.خواستم بیایین تا ازتون کمک بگیرم.اینکه از ته دل ببخشم خوبه ولی من برام دلی نمونده ک ته داشته باشه.
اینکه جداهم بشم هم همینطور.هردوتاش برام سخته هرکدوم ب نحوی....
جدایی سختیای خودشو داره تو این جامعه...
حالا من ک محیطمون کوچیک تره این مشکلات برام چندین برابر میشن
و اما برگشتن ک اصلاتصورش برام غیرممکنه.اینده ی نامعلومم بعداز جدایی قابل تحمل تر از برگشتن ب اون رابطه س
من میخوام حقوحقوقمو بگیرم رسواشون کنم و بعد برم دنبال زندگیه خودم دنبال خوده خودم خوده واقعیم.نه اینی ک دلش یجاش عقلش یجا دیگه
تورو خدا جای گیردادن ب طرز فکر همدیگه ب من کمک کنین..همیشه میتونین کسایی پیداکنین ک مخالف نظراتتون باشه..الان وقتش نیس
اره از ترسی ک داشتم سوء استفاده کرده همیشه.گفتم ک توی پیاماش ب اون جند.ه گفته بود ک مریم انقدر از رفتن ابروش میترسه ک تو رو بیارم خونمم جیکش درنمیاد...
نمیدونم لان ک حالم بده داغونم خونوادم اینارو میگن ک مثلا پشتم هستن و حمایتم میکنن و ..یا اینکه واقعا هستن
من فقط ب خواهرم و شوهرش گفتم ک ب هیچ وجه برنمیگردم ب اون ادم ب اون خونه و زندگی.فقط میخوام حق و حقوقمو بگیرم.شد با زبون خوش نشد هم وکیل میگیرم و بعد رسواییش...قسمت رسوا شدنش شیرین ترین قسمت انتقامم هس
همون جاریم که جلوش شوهر بیشرفم کتکم زد، چند وقته شوهرش بهش خیانت میکنه. سه تا بچه داره. شوهرش تا پای طلاقشم پیش رفته بود. بماند که با دعانویس و طلسم شوهرشو برگردوند سمت خودش. ولی باورت نمیشه به همون جاری حسودیم میشه. همش میگم شوهرش جلوی ما شخصیت و غرور شو خورد نکرد. جلوی ما کتکش نزد...
خیلی داغونم، خیلی
چی بگم والا
ولی نگو کاش میرفت فلان کارو میکرد..
تن اسیب ببینه هم سخته فکرش الان داره دیوونت میکنه ولی باز بهترازاینه ک یکی بشه مث داداشش...
عزیزم ازخدامیخوام ک این قضیه رو قراموش کنی و رابطه تو حفظ کنی
ذهنتو اروم کن
میدونم چقدر سخت بوده از مثالی ک زدی معلوم بود حالت ولی سعی کن اروم باشی
پس من چی بگم...
حمایت هم نکردن فدای سرت
دستتو بگیر به زانوت بلند شو
باور کنی توی این دنیا هیچی هیچی ارزش عزت نفس و شخصیت آدمو ندارن
بزرگترین سرمایه
یک انسان
خودتو حقیر و عاجز نبین
مجبور نیستی هر لجنی رو‌تحمل کنی به اسم آبزو و حرف چرند مردم
به ولله خداروقسم از داداشم نجیبتر ندیده بودم وای که چقدر هجالتی ولی که چقدر همه از نجابتش حرف میزنن وای که از شدت هجالتی بودن حتی پا تو عروسی فامیلامون نمیذاشت اگر یکی از زنای فامیل باهاش شوخی میکرد خیس عرق میشد
ولی خیانت کرده
