ما رابطمون صمیمانه بود خیلییی حرف میزدیم هم وویس هم چت راجب علاقه مندیای مشترکمون. ولی به مرور دیدم اون فقط با من دردو دل میکنه و حرف میزنه و از خواسته هاش و اینا میگه، یبار گفت دوست دارم ازدواج کنم ، گفتم از همون اطراف خودتون زن بگیر که درکت کنه. از دوست دخترش میگفت، گفتم برگرد باهاش هنوزم دوسش داری گفت نه به هیچ وجه. خلاصه رفتارم گرم بود و خیلی براش وقت میزاشتم ولی دوس نداشتم فکر کنه میخوامش.
اخیرا اصلا اون به درد و دلام و حرفام که در مورد خودم بود اهمیت نمیداد و ازشون میگذشت ، بااینکه تایم زیادی حرف میزدیم در موردیزای مختلف اما در موردچیزایی که راجب خودم بود ری اکتی نشون نمیداد. مثلا من گفتم شعر عاشقونه مینویسم ولی عاشق نشدم تاحالا و اون اصلا هیچی نگفت. و رفتارایی کرد که واقعا بهم برخورد. من حتی شمارمو بهش داده بودم تا بتونه وارد اکانت فیدیبوم بشه و باهم کتاب بخونیم و ما هر روز کتاب میخوندیم باهم و راجب کتاب حرف میزدیم، ولی من شماره اونو نداشتم.
خلاصه خیلی بهم برخورده و احساس حقارت میکنم، امروز همش گریه میکردم نه بخاطر اون، بخاطر اینکه غرورم جریحه دار شده بخدا من هیچی کم ندارم حتی تحصیلاتم و ظاهرم از اون بهتره.
خیلی احساس حقارت دارم و نمیدونم چکار کنم، دلم میخواد کاری کنم که احساس شکستگی غرور و حقارتم جبران بشه ولی نمیدونم چکار کنم...
کتابخونی رو نصفه ول کنم و بلاکش کنم؟ اگه بلاکش کنم خب میفهمه که چقدر برام مهم بوده و از رفتارای اخیرش ناراحتم و من نمیخوام اصلا فکر کنه برام مهم بوده.
یا اینکه کلا ولش کنم اصلا پیاماشو سین نکنم و بعد از یک هفته از اکانت فیدیبوم خارجش کنم و توی تلگرام بلاکش کنم؟
چکار کنم خیلی دلم شکسته. شما دارید از بیرون نگاه میکنید فکر میکنید هیچی نبود ولی من ادم اهنی نیستم ما رابطه نسبتا طولانی صمیمانه ای داشتیم و از صبح تا شب حرف میزدیم...
تمام شد