2777
2789
عنوان

ازدواج عشق اول

| مشاهده متن کامل بحث + 200 بازدید | 85 پست
من الان متنفرم ، ولی نمیتونم بد هیچکسو بخوام حتی اونی که الان باعث شده جوونیم اینطوری بگذره، و هر مو ...

برا من نرفته باکسی نمیدونم شاید داره و میگه ندارم ولی دیگه چکش نمیکنم حتی اگه برگرده هم نمخامش 

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

حق داری داداش.چون این چیزا به این راحتی فراموش نمیشن.همین که باعث شدی یه نفر از اون حالش دربیاد به خ ...

فرض کن بیای یه خونه یا ماشین خراب رو درست کنی، بعد که درست شد یکی دیگه لذتشو ببره، درد بزرگیه ولی چه میشه کرد.


اولش براش بهترین بودم دیگه، ولی بعدش گفت اصلا از روز اول دوستت نداشتم

الان هر چی بخوام بگم راجبش مثل کندن جای زخمه...

تنها کاری ک میتونین بکنین اینه که روی آینده تمرکز کنین و گذشته رو پشت سرتون رهاش کنین

جز این کاری نمیتونیم بکنیم ماهایی ک دلمون شکست یه روزی...



پس زخم هایم چه میشوند؟ نور از همانجا وارد میشود🌟
اولش براش بهترین بودم دیگه، ولی بعدش گفت اصلا از روز اول دوستت نداشتم

چرا فکر میکنی اتفاق بدی برات افتاده

این اتفاق باااید برات میوفتاد تا این درس رو توی زندگیت بگیری که در انتخاب همسر و همراه زندگی نقش ناجی رو بازی نکنی، دنبال آدم با رگ و ریشه بگردی نه آدمی که یه ذره اعتماد به نفسش بیشتر شد دور برداره. 

 بهم گفتن ازدواج کرده

دستام میلرزید جوری که گوشی رو نمیتونستم تو دستم نگه دارم چندبار از دستم افتاد هی

بعد گریه نکردم،میگفتم دروغه

گفتم حتما دوست شده با یکی اینا میگن ازدواجه

من نصفه شب این خبر بهم رسید

کل شبو تو خونه راه میرفتم و فکر میکردم 

صبح رفتم جلوی مغازشونو و دیدم دختره بغلش وایستاده و تو مغازشه،حلقه‌ام دستش بود

با گریه اومدم خونه هرچی داشتمو نداشتمو جمع کردم رفتم یه جایی دور از اینجا که نباشم و نبینم یه مدت

بعد یه هفته برگشتم خونمون دوباره

 و هرروز باهم میبینمشون 

تو اون یه هفته که دور بودم حتی نمیتونی تصور کنی که چقدر درد کشیدم و چقد گریه کردم

الانم همینم فقط دیگه توان گریه ندارم

شدم یه ادم استرسی و عصبی

یه دردیه که کم نمیشه

فقط یاد میگیری باهاش کنار بیای

درخصوص سوالت هم باید بگم که ادما فراموشکارتر ازون چیزی هستن که توفکرشو بکنی

فرض کن بیای یه خونه یا ماشین خراب رو درست کنی، بعد که درست شد یکی دیگه لذتشو ببره، درد بزرگیه ولی چه ...

تا تو باشی دنبال مورد درب و داغون تعمیراتی نگردی. 

دنبال کسی بگرد که پا به پاش رشد کنی. 

 بهم گفتن ازدواج کرده دستام میلرزید جوری که گوشی رو نمیتونستم تو دستم نگه دارم چندبار از دستم ...

منم دقیقا این لحظاتی که گفتی رو تجربه کردم  ، برای یه مرد، گریه کار سختیه، ولی من صد برابر بیشتر از کل زندگیم ، تو این یکسال گریه کردم

فرض کن بیای یه خونه یا ماشین خراب رو درست کنی، بعد که درست شد یکی دیگه لذتشو ببره، درد بزرگیه ولی چه ...

خیلی درک میکنم چی میگی.منم هفده سال قبل همچین اتفاقی افتاد و هنوز نتونستم هضمش کنم.

کاربر آقا.چرا از سایه های شب بترسم.تو خورشید رو به دست من سپردی.

تا تو باشی دنبال مورد درب و داغون تعمیراتی نگردی.  دنبال کسی بگرد که پا به پاش رشد کنی.

این یه دختر ساده بود، منم از ساده‌گی و آروم بودنش خوشم اومد ولی همون آدم بزرگترین درد رو بهم داد

همه همینو بهم میگن، 

ببین گاهی اتفاقاتی برای آدم میوفته که فکر میکنی وامصیبا چه درد بزرگی

بعد از چندین سال یادت میوفته پا میشی میری صدقه میدی خداروشکر میکنی که اتفاق نیوفتاد. 

فدا سرت که رفت، بره به درک

تو هم یه مورد میاد تو زندگیت که قدرت رو میدونه، فکر و ذهنت رو اونقدر خسته نکن که دیگه واسه مورد خوب زندگیت انرژی نداشته باشی. 

منم دقیقا این لحظاتی که گفتی رو تجربه کردم  ، برای یه مرد، گریه کار سختیه، ولی من صد برابر بیشت ...

متوجهم

میدونی نکته بد داستان کجاست؟

اینکه تو زیر آوارِ دلت 

مشغول نگاه کردن شادی و خوشبختی اونا باشی

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز