2777
2789
عنوان

بیاید داستان زندگی یه زن بد ذات رو براتون بگم..

| مشاهده متن کامل بحث + 911 بازدید | 52 پست

اون خانم وقتی این قضیه رو میفهمه قرآن برمیداره میبره خونه زن همسایه و قسمش میده که با شوهرش ازدواج نکنه
و بهش میگه من غریبم اینجا زندگی منو خراب نکن

و نور بر تاریکی پیروز است...💫

شوهر این خانم هم کم کم از این زن همسایه خوشش میاد و تصمیم میگیره به عنوان زن دوم باهاش ازدواج کنه

وای چقد این مردا هولن خدایا

همین مجازات تو را بس.. که من دیگر تو را آن طور که میدیدم نمیبینم.... 

بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش!
پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم می‌خوای شروع کن.

این خانم وقتی میبینه شوهرش با ازدواج‌ مصمم هست بچه هاشو برمیداره و میره خونه فامیلاش چون پدر و مادرش ...

الهی بگردم واسه قلبش

همین مجازات تو را بس.. که من دیگر تو را آن طور که میدیدم نمیبینم.... 

چند وقت که میگذره این خانم میبینه دیگه نمیتونه با ۳ تا بچه تو خونه مردم بمونه و شوهرشم به بچه ها خرجی نمیداده
چندبار چندتا بزرگتر واسطه میشن و به شوهرش میگن حداقل میخوای ازدواج کنی خرج بچه ها رو بده ولی ایشون قبول نمیکنه

و نور بر تاریکی پیروز است...💫

این بچه ها زیر دست نامادری بزرگ میشن که خیلی زن بد ذاتی بوده و انواع آزار و اذیت و شکنجه ها رو به این بچه ها میداده
دختر کوچیکه وقتی مادرش جدا میشه هنوز شیر میخورده و چون مادرش رفته بود یه شهر دور نمیتونسته بهش شیر بده برا همین نامادری دختره رو میبره طویله پیش گاوشون تا از گاو شیر بخوره

و نور بر تاریکی پیروز است...💫

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792