میخوان برن خواستکاری یه دختری از شهر دیگه برای برادر شوهرم
بعد اون دختره رو داییم معرفی کرده من میشم دختر خالشون یعنی من خواهر زاده مادرشوهرمم
برگشته بمن میگه تو میخوای بهمش بزنی قبلیم تو بهم زدی
به جون بچه هام ذره ای اینکار رو نکردم و نمیکنم
نمیدونم چرا اینو میگه
باهام لج افتاده از جهیزیم ایراد میگیره برام قیافه میگیره
برادرشوهرم معتاده بعد این میگه شوهر تو معتاده میخواد اینم قاطی کنه
نمیدونم مشگلش بامن چیه سر بچم داد میزنه اصلا یه وضعیه بخدا این حرفا که میزنه یک درصد درست نیستن