من ۱۲ ساله عروس خانواده شوهرم هستم مادرشوهرم از روز خرید بهم تیکه انداخت تا ۷ ماه پیش که کلا قطع رابطه کردم جوری رفتار کرد انگار ما وجود نداشتیم با جاری های دیگه ام مسافرت میرند دور هم جمع میشند مهمونی میگیرند ولی هیچ وقت ما را دعوت نکرد خیلی از دستش ناراحت بودم ولی الان سه ماهه کلا فراموششون کردم.حالا گله کرده که چرا نیومدند بهم سر بزنند.خب خودش بیاد اگه واقعا مهمه براش.از یه طرف دیگه هم عذاب وجدان دارم چه کاری درسته؟شما بودید چیکار میکردید
قضاوت کار خداست
تا وقتی خودشو اصلاح نمیکرد رابطه نمیگرفتم
دوری و دوستی چه اجباریه حتما بری من که دیر دیر میرم
با توجه به چیزی که توضیح دادین نمیرفتم چون اگه میخواست یبار دعوتم میکرد ولی ما از همه ابعاد ماجرا خبر نداریم اگه همش همینه که عذاب وجدان نداره ارزش خودتو پایین نیار در این حد
کار شما درسته
قطع رابطه کنی حالش میاد سر جاش
منم مادرشوهرم از روز خواستگاری باهامون بد تا کرد
همه مراسماتم رو تا این لحظه کوفتم کرده
تا چند وقت قبل همش احترامش می کردم همش زنگ می زدم
هرچی اونا بدرفتاری می کردن من خووش رفتار بودم
چون اینطوری بار اومدم همیشه مامانم گفته فلانی آدم نیس تو آدم باش، فلانی ادب نداره تو داشته باش و ....
دیگه چند وقت قبل یکاری کرد که ازش متنفر شدم واقعا
الان نه زنگ میزنم نه دوست دارم برم خونه اش
به روش هم اوردم که چرا 3 سال خون به جیگرم کردی همه رو تکذیب کرد کثافت
چرا با عروس های دیگه خوبه؟ با شما چه مشکلی داره؟
وقتی پست میزنن شما هم محلشون نذار
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
2 دقیقه پیش
2 دقیقه پیش
2 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
