من خب به خودم میرسم قبل اومدنش
شامم حاضر میوه خوراکی میچینم رو میز
غذام همیشه تکمیل ناهاراشم میدم میبره سر کار
میان وعده برای سرکارش میذارم
صبحانشو بیدار میشم درست میکنم بیدارش میکنم میره
قبلا صبحا با بغل و نوازش بیدارش میکردم موقع رفتن از خونه هم با بغل و اینا راهیش میکردم
شبا میومد حرف میزدیم فیلم میدیدیم
کلییییی شوخیمیکردیم
الان یک هفتس مثل یخ شده نه حرف میزنیم نه رابطه ای هست نه هیییچییییی اصلا میاد شام میخورع میره رو مبل فیلم میبینه
بعد میره رو تخت همینطوری میخوابه صبحام بیدار میشه صبونه میخوره میگه خدافز و میره
اصلا نمیدونم چشه چند باریم ازش پرسیدم از دست من ناراحتی؟
چیکار کنم چرا اینطوری شده خودمم خواستم نزدیکش شم محل نداده قسم خوردم از امروز قهر کنم باهاش