سلام دوستان
تا الان خواننده خاموش بودم اما این روزا اونقدر تنها و بی پناهم که فکر کردم شاید مطرح کردن مشکلم اینجا بتونه کمکی بهم کنه
مدت زیادیه که شب و روزم شده علاقه به آقایی که کمی دوستم داشت. اما نه اونقدر که یه سری مشکلاتم رو بتونه تاب بیاره و باهام کات نکنه.
اونقدر از شدت خواستنش افسرده شدم که دیگه هیچی زندگی برام معنی نداره.
اول هم خود ایشون ابراز علاقه کرد و ارتباطی هم برقرار شد ولی ایشون وقتی دید من حتی با اینکه مثلا دستمو میگیره مشکل دارم گفت خوب تو به درد دوستی نمیخوری و خداحافظ
البته اینو هم بگم مشکل از بچه بازی های خودم هم بود که اون فرد به من صرفا به چشم دوستی نگاه کرد. که خب شرحش مفصله
ولی من واقعا دوستش داشتم و دارم. من آدم مذهبی ای نبودم. بهتر بگم اصلا اهل مذهب نبودم. اما دیدم هیاتیه و نمازخونه و ... بخاطرش اونقدر دلم مهر پیدا کرد به دین و مذهب که باورش برای خودم هم سخته.
بهم بگید زشته یه پیام بدم بهش و ازش بخوام یه فرصت دیگه بده بهم؟ به عنوان یه دختر خیلی غرور و شخصیتم از بین میره؟
خیلی دوستش دارم. شب و روز جلوی چشامه.