آرههه منم رفتمممم با پارتنرممممممممم
لباسم با چشمام هارمونی خاصی داشت
طلوع ماه رو در سیاهی چشمانش دیدم
احساس میکردم در خوابی عمیق فرو رفتم و درآن
معشوقه و ماه را قابی زیبا میبینم
گویی که تصویرش را همانند ماه ساختند
برگرفته از رمانِ خزعبلات ذهن یک مریض😁😂