خانواده همسرم بحثی بینمون پیش اومد دوسال گذاشتم کنار.تویه ساختمونیم تقریبا.ولی طوری رفت وامدمیکنیم ک همدیگرو ماه ب ماه نمیبینیم ک مجبورشیم سلام کنیم.ولی درکل کاش جایی بودم ایناروهم نمیدیدم.خیلی دخالت کردن توزندگیم .تقصیرشم همسرمه ک میرفت گزارش میداد ازطرفیم تویه ساختمونیم وبالاخره میفهمید.ولی الان دوسال نه دخالت نداذن.پاشون بریدم.عیدهم همسرم پنهونی رفته بود.خانواده خودمم دوسال بخاطریه بحث ساده همشون وست ب دست دادن ماروکنار گذاشتن.عذابخایی کشیدم ک نپرس.ارزومه مژتقل شیم و صورتمون اصلا هیچکدومشون مبینن.بقران ی روزی خونه داربشم ادرس خونمون ب خانواده همسرم نمیدم.ازبس ک ....
نه عزیزم نگفتم کشور غریبم گفتم یکی از شهرهای غرب کشورم😂😂😂
والا خانواده همسرم بیشتر سوهان روحم هستن،بخدا بیشتر اونا غریبی وتنهاییم رو میزنن تو سرم وبه روم میارن.اگه هم خودم یادم بره هر وقت ببیننم بهم میگن یا یه جوری حرف رو میکشن سمت این.
تا حالا۵۰دفعه گفتن عروسامون همه خودی هستن وفقط تو غریبه ای،با اینکه ازدواجم هم سنتی بود اصلا نمیشناختمشون .
یا دورهمی میگیرن یا مهمونی واینا بخدا تا حالا یه بار نگفتم چرا منو دعوت نمیکنید یا چیزی خودشون میگن همه خودی ها جمع شدیم رفتیم مهمونی یا پارک یا کوه😐😐😐😐
الان اینا نباشن خیلی بهتره.
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
