من پوستم سبزست... همیشه بابت این عذاب می کشیدم
کلی بدبختی کشیدم کلی کار کردم رو پوستم که روشن بشه نشد
من توی کلاس پوستم از همه تیره تره
یه روز یکی از همکلاسیام گفت از بس شیر کاکائو میخوره شبیه شیر کاکائو شده
از اون موقع به بعد لقب شیر کاکائو گذاشتن رو من
یه بار یکی تو کلاس بلند گفت شبیه شیر کاکائوعه و یکی که دوست نداشتم اینو بشنوه شنید
ناراحت شدم ولی وقتی گفت لبخند زدم انگار که چیزیم نیست انگار دارم واقعا میخندم و جدی نگرفتم
از بچگی همیشه گریه می کردم بابت این قضیه هر شب دعا می کردم می گفتم خدایا میشه صبح پاشم ببینم سفید شدم؟
یه مدت کمتر اهمیت می دادم الان دوباره برگشتم به قبل همون نیمچه اعتماد به نفسی هم که داشتم پودر شده
گاهی وقتا خودمو قایم میکنم
من وقتی دیگه به بن بست میخورم به جایی میرسم که دیگه نمیتونم تحمل کنم دیگه میزنم به سیم آخر همه تلاشمو میکنم شرایط رو تغییر بدم ولی اینکه به خاطر چیزی که دست خودم نیست و نمیتونم تغییرش بدم دارم اذیت میشم قلبمو به درد میاره:))