سلام دوستان! میخوام ماجراها و داستانهای آشپزی خانومم و لجبازیهامونو براتون تعریف کنم. هم جنبه فان دهره و هم از راهنماییهاتون استفاده کنم. ضمنا به هیچ وجه قصد بدگویی از ایشونو ندارم
من همسر سابقم آشپزیش افتضاح بود. اغلب غذاهاش پر روغن، شور و سوخته بود حتی املت و نیمرو.
یعنی یه جوری بود که آخر کار ماهیتابه رو لبه سینک کج می کردم تا روغن اضافیش بریزه ولی غذاهای شور و سوخته رو نمیشد کاریش کرد.
اوایل با رودروایسی می خوردم ولی بعد یه مدت دوستانه تشویق می کردم کیفیت رو ببره بالا. ولی اون انکار می کرد. بهش گفتم حداقل بذار هر کی نمکش رو خودش بریزه که شور نشه، میگفت بهانه میگیری. بعد رومون تو روی هم وا شد و اون میگفت بهونه میگیری و بعد گفت لیاقتت همینه.
منم دیگه لج کردم و میگفتم اسم ماکارونی تو ماکا سوخته، هستش. دیگه تحریم کردم.
مواد غذایی خام میگرفتم میگفتم هر جور لیاقت خودت هست، درست کن من زنگ میزدم تهیه غذا، برام زرشک پلو میاورد و کیف میکردم.
یه وضعی بود. اون زورش میومد.
بعد یه دونه نایسر دایسر خریدم تا خودم غذا درست کنم. می گفتم با نایسر دایسر از شر غذاهای سوخته خدیجه بی نیاز می شوید. لج کرده بود تیغه های نایسر دایسرو قایم کرده بود