من هنوز فکرم پیششه چه غلطی کنم، مامانم میگه خواستکار میخواد بیاد من قبول نکردم بیان، حسابی دعوامون شد خیلی از دستم حرص خورد عذاب وجدان گرفتم،میگید چیکار کنم بذارم بیان وقتی فکرم درگیره(همو خیلی دوست داشتیم ولی خانوادم به خاطر گذاشتش مخالفت کردن)،تو رو خدا یه راهکار بهم بدین گرفتار شدم
نه
تا وقتی نفر قبلی رو کامل از ذهنت پاک نکردی نه
خیانت و ظلم به خواستگارته
راست میگه
فراموشش کن بره
برو سراغ زندگیت دختر خوب ولی الان زوده چون قبلیو هنوز دوست داری
ببین کدوم یه صلاحته
والا منو شوهرمم همدیگه رو می‌خواستیم بابام کمی مخالف بود بهم رسیدیم ولی عشق مال چن روز اول زندگیه
خوبه خداروشکر
ولی اون اوایل با اینکه همو می‌شناختیم خیلیییییییی مشکل داشتیم
دوتامونم پشیمون بودیم
ولی دوتامونم سعی کردیم همدیگه رو درک کنیم اون به راه اومد منم به راه اومدم
الان خوبه
یه چیزی که شوهر منم داشت دراین باره برام مشکلی پیش نیومد
اونم داشتن خونه و ماشینو شغل با در آمد خوب بود
از این نظر مشکلی نداشتیم
اون مشکلاتی که داشتیم در حدی حل شدن بازم هست ولی نمیذاریم مشکلی بینمون بیاد
ولی نه من اون حس اوایل رو دارم نه شوهرم
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستجدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
