فوت مادرم.بی کس شدنمون.پانیک خواهرم.غمخوار نداشتن.نبود ی مرد ک پشتمون.بی عقلی پدر برادر.مجرد بود خواهرم.ندونستن حرفای دل مادرم موقع فوتش و اینکه چقدر درد کشید وخیلی حرفایی ک نا ندارم بنویسم
شک کردم به شوهرم زندگیم جهنمه
شوهرم جلو خانوادش هیچوقت ازم حمایت نمیکنه تا گله میکنم طرف اونا میگیره عصبیم میکنه دلم ازش پره....خونه نداریم ....بچه نداریم...پول نداریم....اعتماد بنفسم پایینه....حس میکنم زیبایی ندارم....دلم گرفته...دلم شکسته ....خدایا شکرت
چرا طلاق تو سرنوشتم بود ترس از آینده نامعلوم اذیتم میکنه
انشالله امام زمان ظهور کنه واقعا خسته شدیم از این همه ظلم نه راه پس داریم ن راه پیش
بابام خیلی منو عذاب داد خیلییی حتی منو از خونه بیرون کرد اما الان شده یه پدر مهربووون اما نمیخوام بعد از اون همه تحقیر و عذاب و اذیت و باعث شد یهو ازدواج کنم فقط برای اینکه از دستش فرار کنم و الانم موفق نیستم تو ازدواجم میدونم باید برای ارامش خودمونم شده ببخشیم ولی تا به امروز من نتونستم خیلی سخته
یه گمشده دارم. شوهرم بدبینه آدم شه خیلی اذیتم . خانواده ام سربلند بشن . برادارنم ازدواج خوب کنن
اصن خیلی ناراحتم شوهرم بیکاره بی پولی از سمت من چک داده شنبه دیگه چکس هزار تومن کنار نذاشته داره روانیم میکنه از یه طرف یکی از دوستای شوهرم یه سری رفتار داره میکنه قشنگ مشخصه منظور داره نمیدونم چیکار کنم
خوبه تو حداقل خونه نیستی و ازدواج کردی
من گاهی فکرمیکنم ازدواج کنم با هرکی تا بتونم فرار کنم از این محیط یه جورایی
بدیش اینه تک فرزندم هستم
دعا کن لطفا برام،کاری شغلی پیش بیاد براش کمتر به من توجه کنه
خسته شدم از این همه زیر ذره بین بودن،خونه مون عین زندانی ک دوربین مخفی داره همه جاش
