من یه جاهای هواشو داشتم همیشه و همیشه
یه روز من آبجی ندارم یه داداش دوقلو دارو فقد باهاش اوکیم ولی خب نمیش چیزی گفت چون پسره راحت نبودم
رفتم ب مامانم گفتم با خودم گفتم حتما بین خودمون میمونه مث رفیقه برام تا بابام از سر کار اومد به دو دقیقه نکشید رفت همهچیز و گفت 😐💔