سر عروسی خیلی از این چیزا پیش میاد. باید ی گوشت در باشه یکی دروازه. بدترین دوران دوران نامزدیه. هر دو خونواده حرفاشونو به بچه شون میگن. دلشون پر میشه. باهم بحث میکنن و قهر و دعوا. هی میگن صلاحتو میخواییم. مادرشوهر من مجلس گرفت و گفت باید فلان تاریخ باشه. خواهرم نمی‌رسید بیاد. راهش دور بود. آخرسر بدون خواهرم برگذار کردن.
مامانم همینو کینه کرد... تلافی کرد سر یکی از مراسما. که خواهرشوهرم نبود گفت بااااید همین روز باشه.
مام این وسط حرف می‌شنیدیم از این و اون... چرا ال کردین چرا بل کردین.
میخواسته عروسی بهم بزنه ظاهرا تو هم کمکش کردی با این کارت
خودتونين
ببين دلش خواسته لطف كنه بعد پشيمون شده عرف اينه با شماس و به نظرم شما از اينكه مجبور شديد بخريد ناراحت شدين
بر خوردتم با بزرگتر بد بود
خب اینطور که معلومه با آدم دمدمی مزاج طرفید اما کار شما هم از روی خامی بود. باید میذاشتی پدر و مادرت جوابشو بدن. خودت زنگ زدی و بحث درست کردی، گُل به خودی زدی!
الانم مادر شوهرت نقطه ضعفت رو فهمیده هی میخواد عصبیت کنه! شایدم ذاتاً اینجوریه. در هر صورت تا به خودت و اعصابت مسلط نشی همین آشه و همین کاسه! باید یه کم صبر داشته باشی و سیاست
به نظر من یه جوری عروسی بگیرید که قشنگ بسوزه
اگه یه بار دیگه پرسید بگو ماداشتیم عروسی میکردیم بعضیا نزاشتن
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
