دیگه عصابم خیلی ضعیف شده
مدام دارم به این موضوع فکر میکنم
عروسی من قرار بودهفته دیگه باشه
دوماه پیش ما همه کارامونو کرده بودیم
مادرشوهرم از پارسال میگفت دلم میخواد کت و شلوار پسرمو خودم بخرم پولشم برای شوهرم زده بود
یهو بعد از اینکه همه کارای عروسی رو انجام دادیم به پدرشوهرم گفته بود بهشون(خانواده من)زنگ بزن بگو مگه کت و شلوار دامادو نباید اونا بخرن
پدرشوهرمم زنگ زد مامانم گفت چرا کت و شلوار نخریدین چ اینا
منم از اینکه مادرشوهرم خودش گفته میخرم الان اینو میگه عصبی شدم زنگ زدم به مادرش گفتم چرا اینجوری میکنی و اینا با حالت عصبی
اونم یک داستانی راه انداخت و خلاصه عروسیمونو بهم زد
ما هم همیچیو کنسل کردیم
حالم ازش بهم میخوره چون عروسیمو اون بهم زد
حالا بنظر شما
من مقصر بهم خوردن عروسی بودم یا مادرشوهرم؟
الانم هی میگه کی میخوایین عروسی بگیرین
اونروز گفتم معلوم نیست یا عروسی میگیریم یا میریم سفر خارج ..
میگه اره برین سفر عروسی نگیرین بازم هرجور خودتون میدونین
یکی نیست بگه اخه تو که نظر میدی چرا میگی هرچی خودتون میدونین