2777
2789
عنوان

دختردایی مادرشوهرن فوت شده بعد جاریهام...

| مشاهده متن کامل بحث + 1083 بازدید | 57 پست

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

خب رفتن که رفتن بیخیال اسی چقد دنبال حرفی 

یه ختم رفتن دیگه 

بچه عجیب ترین موجود دنیاست...می اید،مادرت میکند،عاشقت میکند،رنجی ابدی را دروجودت میکارد،تا اخرین لحظه عمر عاشق نگهت میدارد  وتمام...! بگمانم مادر بودن یک نوع دیوانگی ست، وقتی مادر میشوی رنجی ابدی سراغت می اید، رنجی نشات گرفته از عشق..،مادر که میشوی میخواهی جهان را برای فرزندت ارام کنی،میخواهی بهترین هارا از ان او کنی،وقتی می خزد،چهاردست وپامیرود،راه میرود ومیدود،توفقط تماشایش میکنی وقلبت برایش تند میتپد..❤از دردش نفست میگیرد روحت از بیماری اش زخم میشود،مادر که میشوی دیگر هیچ چیز جهان مثل قبل نخواهد بود،مادر که میشوی کس دیگری میشوی کسی که وجودش پر از عشق وجنون ودیوانگی ست

محلشون نذار. ولی چه بیشعورن بهت خبر ندادن. چند تا جاری داری؟

۴تا 

از این ب بعد دیگ محلشون نمیدم همدیگه رو خبر کردن ب من ک رسیده نگفتن 

اگ میدونستم قراره اونا برن مادر منم رفته بود ختم منم باهاش میرفتم 

تصمیم دارم چهلمش منم برم با مامانم اصلا محل جاریام نذارم 


15سالم بــود ک عاشقت شدم ،با حرفات خامم کردی و عقل از سرن پروندی ،دیگ هیچی برام مهـــم نبود(ن آبروی پدر ن مادر)،همه ی زندگیم تو شــده بودی،خونوادم مخالفت کردن و من تو رو انتخاب کردم حتی حاضر شدم بخاطرت آبروی بابامو ببرم،همه چی ب خوبی پیش رف خونوادمم قبولت کردن روز جشن فرا رسید و من بخاطر آرایشگری ک تو انتخاب کردی بعد 6 روز از عقدمون یه سیلی خوردم،اونروز پیش همه حتی غریبه ها هم خورد شدم،از اونروز ب بعد دیگ هیچی مث قبل نشد،من بجای روزای خوش،روزای بد زندگیمو گذروندم،بخاطر حـــرفات،مـادرت منو تحقیر کرد پیش عروس داییم،از اونروز دیگ خیلی پیر شدم دیگ همون دختری نشدم ک بقیه میشناختن شدم یه دختر سرد و بی احساس،دلم شد مث سنگ الانم ک 20 سالمه وقتی بهم نگا میکنن فک میکنن من یه زن 30 سالم
تصمیمم اینه تولد شوهرم مادرشوهرم اینا و خونواده خودم دعوت کنم ب هیچکدومشون نگم بذار بترکن آخه برا خو ...

همینکارو بکن بخدامنم چندین ساله همین کارومیکنم بهترین غذاروبه مادرشوهرم میدم چندمدل حتی خسته میشم چندمدلم ازبیرون میگیرم همه رم میگم خودم پختم میره واسه جاریام تعریف میکنه اونامیترکن

بخدا فک میکنن چ عنی هستن!!خودشون رو بیشتر میگیرن ..بنظرم بی محلی بهترین کار دنیاس طرف بیشتر میسوزه

میخام بلاکشون کنم هر وقت خواستن زنگ بزنن بهم بگه اشغاله

15سالم بــود ک عاشقت شدم ،با حرفات خامم کردی و عقل از سرن پروندی ،دیگ هیچی برام مهـــم نبود(ن آبروی پدر ن مادر)،همه ی زندگیم تو شــده بودی،خونوادم مخالفت کردن و من تو رو انتخاب کردم حتی حاضر شدم بخاطرت آبروی بابامو ببرم،همه چی ب خوبی پیش رف خونوادمم قبولت کردن روز جشن فرا رسید و من بخاطر آرایشگری ک تو انتخاب کردی بعد 6 روز از عقدمون یه سیلی خوردم،اونروز پیش همه حتی غریبه ها هم خورد شدم،از اونروز ب بعد دیگ هیچی مث قبل نشد،من بجای روزای خوش،روزای بد زندگیمو گذروندم،بخاطر حـــرفات،مـادرت منو تحقیر کرد پیش عروس داییم،از اونروز دیگ خیلی پیر شدم دیگ همون دختری نشدم ک بقیه میشناختن شدم یه دختر سرد و بی احساس،دلم شد مث سنگ الانم ک 20 سالمه وقتی بهم نگا میکنن فک میکنن من یه زن 30 سالم
میخام بلاکشون کنم هر وقت خواستن زنگ بزنن بهم بگه اشغاله

میگم من جای شما باشم ن بلاک میکنم نه دیگه حرفی میزنم سر سنگین بر خورد میکنم میدونم که اینجوری خیلی بهتر میشه طرف و ادب کرد

خدای رنگین کمان🕊️

اصلاااا و ابدااا بهشون نگو ک چرا منو خبر نکردین . محلشون نزار فک کردن کی ان خودشیرینای دلقک 

مطمئنم مادرشوهرم ب جاریام میگه ک من رفتم گله کردم ب مادرشوهرم ک چرا منو نبردی 

پس من اصلا بهشون نمیگم دم درم دیدنی اصلا تعارف نمیکنم بیا تو 

فقط سلام 

15سالم بــود ک عاشقت شدم ،با حرفات خامم کردی و عقل از سرن پروندی ،دیگ هیچی برام مهـــم نبود(ن آبروی پدر ن مادر)،همه ی زندگیم تو شــده بودی،خونوادم مخالفت کردن و من تو رو انتخاب کردم حتی حاضر شدم بخاطرت آبروی بابامو ببرم،همه چی ب خوبی پیش رف خونوادمم قبولت کردن روز جشن فرا رسید و من بخاطر آرایشگری ک تو انتخاب کردی بعد 6 روز از عقدمون یه سیلی خوردم،اونروز پیش همه حتی غریبه ها هم خورد شدم،از اونروز ب بعد دیگ هیچی مث قبل نشد،من بجای روزای خوش،روزای بد زندگیمو گذروندم،بخاطر حـــرفات،مـادرت منو تحقیر کرد پیش عروس داییم،از اونروز دیگ خیلی پیر شدم دیگ همون دختری نشدم ک بقیه میشناختن شدم یه دختر سرد و بی احساس،دلم شد مث سنگ الانم ک 20 سالمه وقتی بهم نگا میکنن فک میکنن من یه زن 30 سالم
اره ترکااینطورین به ریزترین چیزاهمیت میدن  مافارسیم همه چیوبه چپمون میگیریم😂


دقیقا خانواده شوهر من قابلیت اینو دارن یه مسیله که ما اصلا بهش اهمیت نمیدیم تبدیل به جنگ جهانی کنن😂😂

ما توضیحی به کسی بدهکار نیستیم! بگذار بگویند غیرمنطقی هستیم یا ضد اجتماعی هستیم، اما به این می‌ارزد که خودمان باشیم. تا زمانی که رفتار ما و تصمیم‌های ما به کسی آسیبی نمی‌زند، ما توضیحی به کسی بدهکار نیستیم. چقدر زندگی‌ها که با این توضیح خواستن‌ها و تلاش‌های بیهوده برای قانع کردن دیگران بر باد رفته‌اند 
آخه خودشون من ب مادر جاریم یادم رفته بود آش نذری نداده بودم اومد گف چهار تا عروسین یکیتون یاد مادر م ...

چقد خانوادشون عجیبن

هم اینکه ختم نباید بره عروس!هم اینکه تا حالا دختر دایی شوهرتو ندیدی

من جات باشم گله نمیکنم اما تلافی حتما

اره ترکااینطورین به ریزترین چیزاهمیت میدن  مافارسیم همه چیوبه چپمون میگیریم😂

آره ترک تبریزم 

آخه فامیلای مادرشوهرم اینا پشت سرم حرف در میارن 

15سالم بــود ک عاشقت شدم ،با حرفات خامم کردی و عقل از سرن پروندی ،دیگ هیچی برام مهـــم نبود(ن آبروی پدر ن مادر)،همه ی زندگیم تو شــده بودی،خونوادم مخالفت کردن و من تو رو انتخاب کردم حتی حاضر شدم بخاطرت آبروی بابامو ببرم،همه چی ب خوبی پیش رف خونوادمم قبولت کردن روز جشن فرا رسید و من بخاطر آرایشگری ک تو انتخاب کردی بعد 6 روز از عقدمون یه سیلی خوردم،اونروز پیش همه حتی غریبه ها هم خورد شدم،از اونروز ب بعد دیگ هیچی مث قبل نشد،من بجای روزای خوش،روزای بد زندگیمو گذروندم،بخاطر حـــرفات،مـادرت منو تحقیر کرد پیش عروس داییم،از اونروز دیگ خیلی پیر شدم دیگ همون دختری نشدم ک بقیه میشناختن شدم یه دختر سرد و بی احساس،دلم شد مث سنگ الانم ک 20 سالمه وقتی بهم نگا میکنن فک میکنن من یه زن 30 سالم
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

دل نوشته

الوچهm | 2 دقیقه پیش
2791
2779
2792